شاید از اول نباید عاشق هم می شدیم

این درست... اما جدایی اشتباهی دیگر است

در شب تلخ جدایی عشق را نفرین مکن

این قضاوت... انتقام از بی گناهی دیگر است

بغضی که مانده در دل من وا نمی‌شود

حتی برای گریه مهیا نمی‌شود

بعد از تو جز صراحت این درد آشنا

چیزی نصیب این من تنها نمی‌شود

آدم بهانه بود برای هبوط عشق

اینجا کسی برا تو حوا نمی‌شود

دارم به انتهای خودم می‌رسم ببین

شوری شبیه باد تو برپا نمی‌شود

از من مخواه تا غزلی دست و پا کنم

احساس من درون غزل جا نمی‌شود

نقد تو رو دوست دارم که هیچ کسی, کسی رو اینجوری دوست نداشت

انقد برات میمیرم قد یه دنیا خوبی قد هزار تا ستاره

بی تو دلم میگیره وقتی تنها میشم کارم انتظار

انقد تو رو دوست دارم که هیچ کسی, کسی رو اینجوری دوست نداشت

وقتی نگاهم میکنی قشنگیاتو دوست دارم

حالت معصوم چشات, آه رنگ نگاتو دوست دارم

وقتی صداتو میشنوم دلم برات پر میزنه

ترس یه روز ندیدنت غم بزرگ قلبمه

انقد تو رو دوست دارم, انقد تو رو دوست دارم

انقد تو رو دوست دارم که هیچ کسی, کسی رو اینجوری دوست نداشت

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد

که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد 

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر

هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد

جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها

عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!

آب از تماس با عطشم شعله‌ور شود

آنگاه بی‌مضایقه‌تر نعره می‌کشم
تا آسمان ِ کر شده هم با خبر شود

آن‌قدرها سکوت تو را گوش می‌دهم
تا گوشم از شنیدن ِ بسیار کر شود

تو در منی و شعرم اگر «حافظانه» نیست
«عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود»
آرامشم همیشه مرا رنج داده‌است
شور خطر کجاست که رنجم به سر شود؟

مرهم به زخم ِ بسته که راهی نمی‌برد
کاشا که عشق مختصری نیشتر شود