عاشق هم شدی

                        مثل زلیخا سمج باش

                       آنقدر رسوا بازی دربیاور

                   تا خدا خودش پا در میانی کند


هوای تو داره دنیام‌و می‌گیره 
من از این اتفاقِ تازه خوشحالم 
نفس‌های من‌و عطر تو پر کرده‌ 
از این احساس، بی‌اندازه خوشحالم 

 

کنارت راه میرم اوج می‌گیرم 
کنارت 
عشق، رنگ زندگی میشه 
شروعم کن تموم واژه‌ها اینجان 
شروعم کن تو هر جوری بگی میشه 

سپردم قلبم‌و دست تو می‌دونم 
که یادت بهترین تسکین دردامه 
تو این دنیا همین که عاشقت باشم 
تصور می‌کنم دنیا تو دستامه 

در این سکوت زمان ، دل نشانه میگیرد


به اشتیاق روی چو ماهت ، بهانه میگیرد


.


بیا به سِرّ منزلِ چشمم ، که روشنی بخشی


شمیم شرربار نگاهت ، جوانه میگیرد


.


ز موجهای دل افروز بلند مژگانت


بیا که بند بند وجودم ، ترانه میگیرد


.


چو در برم هستی عاشقانه میخوانم


ببین که حال و هوا دلبرانه میگیرد


.


شبی میان آسمان ، که ماه خوابیدست


دلم ز مهر وجودت ، آشیانه میگیرد


.


منم نهفته میان دو چشم بیتابت


قسم به عشق ، که نقش جاودانه میگیرد


.


کسی میان عشق من و تو نیست ، اما


دلم همیشه از این ، زمانه میگیرد


.


به خود بناز ، کمی شبیه اطلسی هایی


چطور دلم ، میان دلت خانه میگیرد ؟


.


منم همان غریبه ی خاموش ، دختر پاییز


که در حضور عشق تو ، فسانه میگیرد


.


بگو چه آموخته ام از حریر چشمانت ؟


که دم به دم نفسم ، عاشقانه میگیرد

وقتی تو نیستی …

شادی کلام نامفهومی ست !

و ” دوستت می‌دارم ” رازی‌ ست

که در میان حنجره‌ ام دق می‌کند

و من چگونه بی‌ تو نگیرد دلم ؟

اینجا که ساعت وآیینه و هوا … به تو معتادند

برای تو مینویسم...فقط به عشق تو...

شاید بدانی طپش قلبم در سینه فقط به عشق توست

برای تویی که قلبت پاک است برای تو مینویسم

برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست

برای تویی که قلبم منزلگه شق توست

برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست

برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد

برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی

برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی

برای تویی که قلبت پاک است

برای تویی که در عشق قلبت چه بی باک است

برای تویی که عشقت معنای بودنم است

برای تویی که آرزوهاین آرزویم است

دوستت دارم....