ﻋﺎﺷﻘـــــــﻢ،

ﺍﻫﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﭼﮥ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﮐـﻨﺎﺭﯼ

ﮐﻪ ﺗــــﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﺵ ﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﻣــﻦ ِ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻧﻬﺎﺩﯼ

ﺗــــﻮ ﮐﺠﺎ ؟ ﮐﻮﭼﻪ ﮐﺠﺎ ؟ ﭘﻨﺠﺮﮤ ﺑﺎﺯ ﮐﺠﺎ ؟

ﻣـــﻦ ﮐﺠﺎ ؟ ﻋﺸﻖ ﮐﺠﺎ ؟ ﻃﺎﻗﺖِ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺠﺎ ؟

ﺗــــﻮ ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ

ﻣـــﻦِ ﺩﻟﺪﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺁﻫﯽ

ﺑﻨﺸﺴﺘﯿﻢ .

ﺗــــﻮ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻭ

ﻣـــﻦِ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﭼﺎﻫﯽ

ﮔُﻨﻪ ﺍﺯ ﮐﯿﺴﺖ ؟

ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﻨﺠﺮﮤ ﺑﺎﺯ ؟

ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﮥ ﺁﻏﺎﺯ ؟

ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﺸﻢ ِ ﮔﻨﻪ ﮐﺎﺭ ؟

ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﮥ ﺩﯾﺪﺍﺭ ؟

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮔُﻨﻪِ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻭ ﻟﺤﻈﻪ ﻭ ﭼﺸﻤﺖ،

ﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺑﮕﯿﺮﻡ

ﺟﺎﯼ ﺁﻥ ﯾﮏ ﺷﺐ ﻣﻬﺘﺎﺏ،

ﺗــــــــﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﮓ ﺩﺭ ﺁﻏـــــــﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮﻡ ..


ﺩﻧﯿﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻧﯿﺎﯾﻢ ﻋﻮﺽ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟؟؟
ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ...
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻨﯽ ،
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯾﺖ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﻡ ؟؟
نمیدانم،
تو را به اندازه ی نفسم دوست دارم،
یا نفسم را به اندازه ی تو !؟
نمیدانم،
چون تو را دوست دارم نفس میکشم،
یا نفس میکشم که تو را دوست بدارم !؟
نمیدانم،
زندگی من تکرار دوست داشتن توست،
یا تکرار دوست داشتن تو، زندگی من ؟!
تنها می دانم : که دوست داشتنت...
لحظه ،
لحظه ،
لحظه ی
زندگیم را می سازد،
وعشقت ...
ذره ،
ذره،
ذره ی
وجودم را...!
ویک کلام دوست داشتم در نفس نفسهای توست


عشقت اگه واقعاعاشقت باشه....!لازم نیست تو دورش رو از

این و اون خلوت کنی،خودش واسه بودن توهمه

روکنارمیزنه!لازم نیست واسش دنیاروبخری تابمونه...خودش

قدر یه شاخه گلتو میدونه...لازم نیست هرکسی روتوجیح کنی

و سرش رقابت کنی که عشق منه...خودش توروبه همه

دنیانشون میده...لازم نیست نگران باشی که بره...

خودش بهت ثابت میکنه اومده که بمونه...!

این نوشته رو خیلی دوست دارم

همنفسم ! عشقم

چه خوبه که دوباره فرصت پیدا کردیم کمی بیشتر باهم باشیم .

هرچند اندازه بودن تو برای من همیشه کمه و همیشه بیقرار دوباره بوی نفسهاتم .

لحظه لحظه تنهایی من پر شده با عطر عشق ، عطر نفسات و شوق بوسه هات .

تنهاییم وقتی یادم میاد که تو نیستی و باز منتظر میمونم تا فضای اطرافم از بودنت پر بشه .

هرچند انگار همه دنیا کم میاره در برابر محبت نگاهات ، گرمای دستات و طعم بوسه هات . . .

عشقم !

عشق و عشقبازی ما داستانیه برای خودش که همیشه تازه است و الان که 1 سالگیش رو پشت سر گذاشت هنوزم مثل روز اول پر از طراوته و شادابی و انرژی .

و چقدر خوبه که هربار میفهمیم هیچ چیز تو این داستان تکراری نیست و عشقمون بهتر و بیشتر

از روز اول شده . و برای همین تازگیه که من هر لحظه ، هر دقیقه ، هر ثانیه ، دوباره مشتاق و بیتاب

با تو بودنم . بیتاب نگاههای پر از عشقت بیتاب آغوش پر از آرامشت ، دستهای پر از دوست داشتنت

ونفسهای پر از محبتت . . .

بابت همه لحظه های قشنگ عاشقانه مون ازت ممنونم و بیتاب بودن دوباره ات


زمستان را
به خاطر چتری دوست دارم
که سرپناهش را در باران
قسمت می‌کنی با من
و هر قدر هم که گرم بپوشی
یقین دارم باز در صف خلوت سینما خودت را
دلبرانه می‌چسبانی به من