هر شب به ذهن خسته من میکنی خطور
بانـــــــــــــو، شبیه خودت؛ ساده - پر غرور
من خواب دیده ام که شبی با ستاره ها
از کوچـــــــه های شهر دلم میکنی عبور
یا خواب من مثال معجزه تعبیر میشود
یا اینکه آرزوی تو را میبرم به گــــــــــور
بی تو، خراب، گنگ، زمینگیر میشوم
مانند شعرهای خودم؛ شکل بوف کور
کِی میشود میان کوچه... نه، صبر کن، نیا
میترسم از حسادت این چشـم های شور
تقدیر من طلسم تو بود و عذاب و شعر
از چشــــم های شرجیت اما بلا یه دور
تویی که دوستت دارم
وهرگزازپیله ی تردید
بیرون نیامدی
سرازپنجره هزارتوی بیرون بیاور
کوچه رانگاه کن
شایدآن دوره گرد آشناست
شایدخانه ات رانمیداند
اوتمام شهرراجارزده
حالاهمه میدانندبه دنبال توآمده
اماهرگزبه اونشان ات رانخواهندگفت
آنان بخیل عشق اند
آنان صدای زنجره را
به سکوت بردند
کبوتران راباگلوله کشتند
شعرشاعرراباتیغ
وعشق را
درپستوی خانه حبس کردند
اگرروزی صدای دوره گردرانشنیدی
روزنامه هارابخوان
شایدگوشه ای ازشهر
زبانی رابریده باشند
عشق تو هر کار دستم داد از دستم گرفت
زندگی را هرچه را افتاد از دستم گرفت
ابر میخواهد ببارد باد میگوید برو
لعنتی عطر ترا هم باد از دستم گرفت
من خودم بنیانگذار عشق شیرین بوده ام
تیشه اول من زدم فرهاد از دستم گرفت
شرح گیسوی ترا باد از دهانم برد و گشت
بعد ازان موی ترا ارشاد از دستم گرفت
مجلس مشروطه گیسوی تو سهم من است
در لباس دوست استبداد از دستم گرفت
(عزیز دل من...) مهربانم!
امشب با چشمهایت حرف دارم...
مهربانم نمیدانم تو را به اندازه نفسم دوست دارم
یا نفسم را به اندازه تو
فقط میدانم زندگیم تکرار دوست داشتن توست!!
و قلب من جایگاه تو که شقایقها حسرت آن را
میخورند....
(عزیز دل من...) دوستت دارم همیشگی و پایدار...
زندگیم به وجود تو گره خورده است...
و بی تو نفس زندگیم میگیرد...
ساده و بی ریا می گویم دوستت دارم...یک
دوست داشتن واقعی
شاید عشق همین باشد!!!!