ﻣﻦ ﺍﺯ ﻣﺴﺘﯽ ﻫﺮﺍﺳﻢ ﻧﯿﺴﺖ ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺴﺘﺎﻥ ﺑﯽ ﻣﻘﺪﺍﺭ
ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ !
ﺯ ﻋﺸﻖ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺘﺮﺳﯿﺪﻡ ؛
ﮔﺮﯾﺰﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺩﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﯾﮑﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ
ﺩﻟﺒﺮ !!
ﻭ ﻧﺎﻡ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﺎﮎ ﻣﯿﻤﺎﻟﺪ ...
ﻭ ﻫﺮ ﺩﻡ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻝ ﺧﻮﯾﺶ ﺗﻤﻨﺎﯼ ﻧﮕﺎﺭ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﺩ !!!
ﺯ ﺗﻨﻬﺎﺋﯽ ﻣﺮﺍ ﭘﺮﻭﺍ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﺮﮔﺰ ؛
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻦ ﻫﺎ ...ﮐﻪ ﺑﺮ ﺗﻦ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ ﭼﻨﮕﯽ ﺯ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ
... ﮔﺮﯾﺰﺍﻧﻢ !!!!
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻫﺎ ... ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺭﻓﯿﻘﯽ
ﻧﺎﺏ ﻣﯿﮕﺮﺩﻡ
ﺯﻫﯽ ﺑﺎﻃﻞ ﺧﯿﺎﻟﻢ ﺭﺍ ...ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﺨﻤﻮﺭ ﻭ ﺍﯾﻨﮏ ﺩﺭ ﭘﯽ
ﯾﮏ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯿﮕﺮﺩﻡ !!.
توکه احساس مرا این همه باور داری
می شود دست ازاین فاصله ها برداری
من از این فاصله در حد جنون دلگیرم
تو هم انگار ،ازاین فاصله ها بیزاری
گفته بودی که می آیی ومنم منتظرم
وعده ات را به فراموش شدن نسپاری
من به اندازه یک عمر برایت مردم
تو هم انگار نه انگار که ما را داری
باز می گویم و انصاف تو را می خواهم
می شود دست ازاین فاصله ها برداری..!!!؟؟
تو زلیخایی و من یوسفِ آشفته سرم
دوست دارم که خودم پیرهنت را بدرم!
تو هر اندازه که بگریزی و پرهیز کنی،
من همان قدر به آغوش تو مشتاق ترم!...
قصه برعکس شده، نوحم و طوفان زده ام
کشتی سوخته ای مانده میان جگرم!
دو قدم پیش بیا! ـ ای قدمت بر سر چشم! ـ
دو قدم... تا که تو را تنگ بگیرم به برم!
تو به اندازه ی هر یک قدمم آتشی و
من به اندازه ی هر یک نفست شعله ورم!
دور تر می شوی و بی خبر از حال منی
پیش می آیم و از شرم لبت با خبرم!
آه و صد آه! خلیلِ بُتِ خالت شده ام
شکر و صد شکر که اعجاز ندارد تبرم!
چه کُنم با دو لبت؟ دل بکنم یا نکنم؟
چه کنم جان و دلم را؟ ببرم یا نبرم؟
مانده ام من منتظر تا کی میایی نازنین
چشم من خشکید بر در پس کجایی نازنین
نذر کردم تا بیایی و غزل خوانم تو را
بیم دارم مرگ من آید ، نیایی نازنین
وصف شیرین حضورت پر شده در شعر من
چون مشوش می شوم، همچون دوایی نازنین
می نشیند بر دل هر رهگذر اشعار من
زانکه پر گشته ز عطر چون شمایی نازنین
دوســت دارم با غزلهایم تو را شیدا کنم
ترســـــم افتد بین ما آخر جدایی نازنین
تار و پود هستیم بر باد رفت اما نرفت
عـاشقی ها از دلـم دیوانگی هـا از سرم
شمع لرزان نیستم تا ماند از من اشک سرد
آتـشــی جــاویــــد باشـــد در دل خاکـستـــــرم
سـرکـشـــی آمــوخت بخت از یـار یـا آمــوخت یار
شـیـــــوه بــازیــگـــــــری از طــالـــــــع بــازیـگــــــرم؟
خــاطـــرم را الفتـــی بـا اهـل عالـــم نیســت نیســت
کــــز جهــــانی دیـگــــرنــد و از جهـــانــــی دیـگــــرم. . .
(رهی معیری)