دیر کردی نازنینم کم کم آذر میرسد
عمر آبان ماه هم دارد به آخر میرسد

فرصت از کف میرود، امروز و فردا تا به کی؟
فصل عشق و عاشقی هم عاقبت سر میرسد

برگهای دفتر پاییز سرخ و زرد شد
آخرین برگ سفیدِ کهنه دفتر میرسد

زودتر برگرد تا وقتی بجا مانده هنوز
میرود پاییزِ عاشق، فصل دیگر میرسد

مهر و آبان طی شدند و نوبت آذر رسید
نازنینم زودتر، سرما سراسر میرسد

این هوا با عاشقان چندی مدارا میکند
فصل سرما، زوزه ی باد ستمگر میرسد

یک نفر با یک خبر ای کاش امشب میرسید
مژده می آورد برخیزید، دلبر میرسد

تقدیم به تویی که ندارمت...
میان تمام نداشتن ها دوستت دارم ...
شانس دیدنت را هر روز ندارم ...
 ولی دوستت دارم...
وقتی دلم هوایت را میکند حق شنیدن صدایت را ندارم...
ولی دوستت دارم...
وقت هایی که روحم درد دارد و میشکند شانه هایت را برای گریستن کم دارم...
ولی دوستت دارم...
وقت دلتنگی هایم , آغوشت را برای آرام شدن ندارم ...
ولی دوستت دارم ....
آری همه وجودمی ولی هیچ جای زندگیم ندارمت و میان تمام نداشتن ها باز هم با تمام وجودم...
 دوستت دارم

تقدیم به تویی که ندارمت...
میان تمام نداشتن ها دوستت دارم ...
شانس دیدنت را هر روز ندارم ...
 ولی دوستت دارم...
وقتی دلم هوایت را میکند حق شنیدن صدایت را ندارم...
ولی دوستت دارم...
وقت هایی که روحم درد دارد و میشکند شانه هایت را برای گریستن کم دارم...
ولی دوستت دارم...
وقت دلتنگی هایم , آغوشت را برای آرام شدن ندارم ...
ولی دوستت دارم ....
آری همه وجودمی ولی هیچ جای زندگیم ندارمت و میان تمام نداشتن ها باز هم با تمام وجودم...
 دوستت دارم

من تورا میخواهم و یاد تو در من ماندنیست
چشم تو چون شاه بیتی در غزلها خواندنیست
.
روی خود پنهان نکن ای عشق پنهانی من
چهره زیبای تو چون باغ گلها دیدنیست
.
من به لبهایت طمع کردم،تو رنجیدی چرا
این نباشد خبط من،لبهای تو بوسیدنیست
.
گفته بودی قلب پرخون خواهی و آه جگر
چون منی دیوانه قلبش را به یغما بردنیست
.
رفتی و با رفتنت ابری شد این شبهای من
نور خورشیدم، نتابی ابر غم باریدنیست
.
حالتی دارم میان رویش و پرپر شدن
حالت عشق است،این احساس من ناگفتنیست
.
کی رسد آندم که جانی گیرم از چشمان تو
جان شیرین هم بپای ناز چشمت دادنیست

ای ماه ترین دلخوشی روی زمینم
بگذار که چشمان تو را سیر ببینم

بگذار که بر روی لبت شعر بکارم
بگذار که در سایه چشمت بنشینم

ییلاقی چشمان تو یاغی ترمان کرد
جیرانِ من ای دلبر قشلاق نشینم

از روز ازل بسته گیسوی تو بودم
تا بوده چنین بوده و تا هست چنینم