آغوش پیراهنی نیست
که لکه ی یک کدورت کوچک
یا نخکشِ خنکای یک خاطره
دلیلی برای تعویض آن باشد!
آغوش چوبکی
در دوی امدادی نیست
که رفیقان و رقیبان
دست به دستش کنند و آنگاه
که به هدف خود رسیدند
در گوشه ای رها...
آغوش آرامگاهِ مقدس همیشه ایست
تا در میان بازوان کسی که دوستش داری
در میان بازوان کسی که دوستت دارد
طعم خوش آرامش را احساس کنی ...
مرا از هر راهی که به این روشنفکری تو می رساند
دور کن
مرا به کریه ترین صفتی که می شناسی
مرا به نام متحجرترین مرد تاریخ
خطاب کن
سلام علاقهیِ خوبم
علاقه جانِ من
میدانی!
دوستت دارم.
به هزار هزار و هزاران هزار دلیل
دوستت دارم چون دوست داشتنَت حال میدهد
خوب است، کیف میدهد
چون موهایَت ناز بر شانهات میافتد
میرقصد! در باد وِل میشود وُ میرقصم!
چون خندههایِ تو جان است
تو میخندی،
من تازه میشوم، روز نو میشود وُ
جهان تازه آغاز میشود
دوستت دارم، چون دوست داشتنَت مرا بزرگ میکند
بزرگ میشوم بزرگ دیده میشوم
دردهام خوب میشود وُ دلتنگیهام
انتظار،
انتظارِ اینکه دوباره بیایی
دوباره بگویی سلام
دوباره دوستت دارم مُدام
سلام،
میآیی برویم بهار بیاوریم،
آخر امسال دیر کرده است
میترسم!
با این زمستانِ بی برف وُ هوایِ دم کردهیِ محبوس
میترسم راه را خطا روَد وُ
به خانهیِ ما نیاید
چهقدر تو مهربانی!
چه خوب است که اینهمه دوستت دارم.