تو را به زبان اسپانیایی دوست دارم
در هوس دیوانه وار رقص فلامینکو
در عطش وحشی رقص تانگو

تو را به زبان یونانی دوست دارم
غمناک ، ظریف و زیبا
در نقش و نگار لباس های رقص سیرتاکی
در تکان آرام شانه ها

تو را به زبان ایتالیایی دوست دارم
در اُپرای «عروسی فیگارو» موتسارت
در اُپرای «کارمن» بیزه
در اُپرای «آیدای» وِردی

تو را به زبان تُرکی دوست دارم
در رقص جنگی و یاللی
در رقص تأثر برانگیز واغزالی

تو را به هر زبانی دوست دارم
در هر نُت موسیقی
در هر سطری که می نویسم
در هر ترانه ی شور انگیز
در هر ریتم غمناک

آیا عشق را زبانی هست ؟
آیا عشق ، کوره راه وُ راهی دارد ؟
 
تو را به هر زبانی دوست دارم
در هفت نُتی که می دانم
در هفت رنگی که می شناسم
تو را در آسمان وُ زمین دوست دارم
ربطی به خود تو ندارد

تو را به همه ی زبان ها
در همه ی خانه وُ راه ها
تو را در درونم
دوست دارم

گفتی چه خبر؟ از تو چه پنهان خبری نیست
در زندگی ام ، غیر زمستان خبری نیست

در زندگی ام ، بعد تو و خاطره هایت
غیر از غم و اندوه فراوان خبری نیست

انگار نه انگار دل شهر گرفته است
از بارش بی وقفه باران خبری نیست

ای کاش کسی بود که می گفت به یوسف
در مصر به جز حسرت کنعان خبری نیست

در آتش نمرود تو می سوزم و افسوس
از معجزه باغ و گلستان خبری نیست

در فال غریبانه خود گشتم و دیدم
جز خط سیاهی ته فنجان خبری نیست

گفتی چه خبر؟گفتم و هرگز نشنیدی
جز دوری ات ای عشق ، به قرآن خبری نیست


شبیه یکی از آرزوهای منی

شاید همان آرزو

که یک صبح

سپیدی چشم‌هایم در سیاهی چشمانت غرق شوند!

یا آن که نفس هایمان در هم گم شوند

صدایم کنی که بیا پیدایشان کن

بازدم تو را به جای دمم بردارم!

شبیه یکی از رویاهای منی...

مث اینکه آواز بخوانم و مثل شراب در رگ‌هایم بجوشی!

شبیه یک آرزوی کوچک منی!

مثل عشق؛

خوشبختی...

عزیزم...

خوب نگاهم کن

شبیه هیچ کدام از آرزوهایت نیستم؟

حتی کوچک‌ترینش...

قول می‌دهم زود برآورده شوم!

خوب نگاهم کن...

معجزه، تنها، فقط، یکدانه لبخند شماست
وحی مطلق بی گمان لحن چونان قند شماست

جان من بِستانَد و از نو مرا جان می دهد
جان من بازیچهٔ چشم هنرمند شماست

از ازل حک کرده اند عشق تو را بر قلب من
تا ابد هم قلب من در قید و در بند شماست

چون خطا بر قلم صنع خدای تو نرفت
"فَتَبارک" هم سزاوار خداوند شماست

هرچه می خواهی بگو بی قیدوشرط اجرا شود
بی گمان خواهد خدا آنچه خوشایند شماست

سجده کردند قدسیان با دیدن روی شما
گوئیا روح القدس همشکل و مانند شماست



تنهایی

مهربانم کرده است

شبیه سربازی که

از روی برجک دیده بانی

برای تک تیرانداز آن سوی مرز

دست تکان می دهد