اگر باد نبود

کنارم بند می‌شدی
همین‌جا که می‌دانی !

اگر باد نبود

آسمانم را سراسر ابر نمی‌گرفت ...
و من
این همه دلتنگ نمی‌شدم ابرآلود ...
این همه در دلم نمی‌باریدم  ...
و این همه از شوق آفتاب نمی‌آمدم کنار پنچره ...!!

همیشه خیال می‌کردم
تو می‌آیی
و من آمدنت را تماشا می‌کنم
همیشه،
باد، پنجره را به هم کوبید ...
و باران ِ تندی گرفت!!

شب دوشین‌ که مرا لب به لب نوشین بود

شب که از عمر شمردیم شب دوشین بود


گاه لب بر لب جانانه و گه بر لب جام

تا دم صبح مرا کار به شب دوش این بود


نوعروسیست جهیزش‌ همه شادی و نشاط

دختر زر نتوان گفت گران کابین بود


شوق آن ماه روان از مژه‌ام پروین داشت

کار چشمم همه شب با مه و با پروین بود


کس‌ نداند که چه دیدم من از آن گردش چشم

مگر آن صعوه که در صیدگه شاهین بود


گاه در دامن و آغوش من آن خرمن گل

گاه در گردنم آن سلسلهٔ مشکین بود


ریخت خونم به جفا یار و خوشم قاآنی

که مرا کامی اگر بود به عالم این بود

تو یک عاشقانه ی قدیمی
تو شعری زیبا

در تو عطری ست
مخصوص عصرهای گرم تابستان

در دست هایت
در چشمانت
و یا در موهایت نمی دانم

عطر و بویی در توست
مخصوص عصرهای گرم تابستان
که مرا از خود بی خود می کند

جمعه ها
بیشتر از هر روز دیگر
نگرانت میشوم

میترسم دلت بگیرد
و کسی را نداشته باشی
تا غصه هایت را بجان بخرد

میترسم دلت بگیرد
و غم هایت تازه شود

جمعه ها بیشتر از هر روز دیگر
نگرانت میشوم

با من بمان
اندکی بیشتر با من بمان
ای سایه ی گریزان آرامشم
ای سنجاق شده
بر هر نفسی که پیش از اولین سوال فرو می برم
بانوی من
تو آن تشنگی هستی
که عطش را فرو می نشاند
کدام آغوش می تواند
چون آغوش تو
کودکی را آنقدر عشق ببخشد
که هرگز
کسی را نکشد