بیشتر از تمامی کتاب‌هایم
دوست می‌دارم
چرا که با لبان تو
بیش از آنکه باید بدانم، می‌دانم

لب‌هایت را
بیشتر از تمامی گل‌ها
دوست می‌دارم
چرا که لب‌هایت
لطیف‌تر و شکننده‌تر از تمامی آن‌هاست

لب‌هایت را
بیش از تمامی کلمات
دوست می‌دارم
چرا که با لب‌های تو
دیگر نیازی به کلمه‌ها نخواهم داشت

نامه ای در جیبم
و گلی در مشتم
غصه ای دارم با نی لبکی

سر ِ کوهی گر نیست
ته ِ چاهی بدهید
تا برای دلِ خود بنوازم!

عشق، جایش تنگ است...

دلم عجیب برایت تنگ شده
این را از ته دلم میگویم
دلم لک زده برای دیدنت..

سهم من از منِ دیوانه فقط بی‌تابی ست

از تب عشق به من طعنه‌ی بیمار زدند!

هرگاه خم ابروی تو در دستِ مداد است
بازار پُـــر از صـورت نقـــاش کساد است
از راه هــوا بــوی گـل آیــد بــه مشامــم
آندم که سرِزلف تو در ورطه ی باد است
ای بـاغ پــر از منظـــره ی روز نشاطـــم
برجستگی گونه ات ازخنده ی شاداست
منعم مکن ای غنچه کـه در حجم خیالم
بوسیـدن لب های تو از عشقِ زیاد است
از بغض قلم خرده مگیرید که این شعر
از دانش محدود من و کوره سواد است
در باره ی ما هرچه بگوید حَرَجی نیست
درمسجد و محفل دهنِ شیخ گشاد است
پـر کـن عسلـم ساغــر خــالی شـده ام را
هر جـرعه ی شیرین لبت آبِ مـراد است