پیراهن‌ ات را در آغوش گرفته‌ ام

این پرچم سفید من است

در برابر

جنگ‌ های نابرابر دنیا!

میوه بی مانندت
عطر توست، شکوفه نارنج!
توده یی از عطرها
که از آسمانش می چینیم.
چه مثل شبنم صبحگاهان باشی
چه شکل شاخه مرجان
میوه بی مانندت
عطر توست.

آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد
کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد

تیر دیوانه شد و مرداد هم از شهر رفت
از غمت شهریورِ بیچاره حلق آویز شد

مهر با بی مهری و نامهربانی میرسد
مهربانی در نبودت اندک و ناچیز شد

بی تو یک پاییز ابرم، نم نمِ باران کجاست؟
بی تو حتّی فکر باران هم خیال انگیز شد

کاش میشد رفت و گم شد در دل پاییز سرد
بوی باران را تنفّس کرد و عطر آمیز شد

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد…

تو شهری که تو نیستی خیابون شده خالی                             دیگه هر چی میبینم دارن رنگ خیالی
تو که نیستی منو ویلون تو خیابون ببینی                              تو که نیستی منو با این دل داغون ببینی
بیتو غمگینم از این فاصله سار و زمون تا                             تو برگردی میشم دود و میرم تو آسمونا
اون نگاه گرم تو یادم نمیره بوسه بی شرم تو یادم نمیره

با من یه هم صدا نیست با من یه آشنا نیست                            دیگه یه همزبونی با من غیر از خدا نیست
تو که نیستی منو ویلون تو خیابون ببینی                                    تو که نیستی منو با این دل داغون ببینی
بیتو غمگینم از این فاصله سار و زمون تا                                   تو برگردی میشم دود و میرم تو آسمونا
اون نگاه گرم تو یادم نمیره بوسه بی شرم تو یادم نمیره

در دل ِمن که برای دل ِ تو جایی هست
ساعت هشت شب انگار خبرهایی هست

ساعت هشت شب انگار تو بر می خیزی
به وجود نگرانم هیجان می ریزی

شب رشت است، هوا منتظر باران است
شب رشت است و دلم پیش تو سرگردان است

شب بخیر ای نفس ات شرح پریشانی من
ماه پیشانی من! دلبر بارانی من!

رشت زیباست،تو وقتی به هوا زُل بزنی
بنیشینی و به گیسوی ترت گُل بزنی

عشق سطری ست از احساس نجیب تن تو
عطر، عطر خوش و رویایی پیراهن تو

نغمه ای،زمزمه ای نیست،هوا سنگین است
پنجه ای تازه بزن،باز دلم غمگین است

به هوای تو سری هست که پر خواهم داد
دل به توفانی دریای خزر خواهم داد

یاد آن وعده که مست آمده بودی پیشم
هشت شب، چتر به دست آمده بودی پیشم

چترت آمیزه ای از گرمی و زیبایی بود
زیر چتر تو همه چیز تماشایی بود

دوست دارم به خدا خنده ی رنگینت را
تو و زیبایی ایرانی و غمگینت را

تو نباشی اثر از گرمی و زیبایی نیست
رشت بی عطر نفس های تو رویایی نیست

کاش می شد به همان هیات و حالت باشی
باز هم گوشه ی میدان رسالت باشی

کاش می شد به هوا فرصت بارش بدهیم
بنیشینیم و دو لب چای سفارش بدهیم

کسری از پنجره باز است،هوا دم دارد
این هوا عطر نفس های تو را کم دارد

به هر آن چیز بخواهی قسَمت خواهم داد
دل خود را به هوای قدمت خواهم داد

وقت تنگ است،بیا بی کسی ام را کس باش
باز هم در پس هر حادثه دلواپس باش

وقت تنگ است هوا منتظر باران است
شب رسیده است و دلم پیش تو سرگردان است

ساعت انگار – سر هشت – به من می خندد
آمدی پیش من و رشت به من می خندد!