آرام می آیم

و از گوشه ی لب هایت

برگ های پاییز را جارو می کنم

من گذر فصل ها را

از خطوط صورت تو می فهمم.

 

هوا سرد است من از عشق لبریزم چنان گرمم چنان با یاد تو در خویش سرگرمم که رفت روزها و لحظه‌ها از خاطرم رفته است 

هوا سرد است اما من به شور و شوق دلگرمم چه فرقی می‌کند فصل بهاران یا زمستان است؟ تو را هر شب درون خواب می‌بینم..

تمام دسته‌های نرگس دی‌ماه را در راه می‌چینم و وقتی از میان کوچه می‌آیی و وقتی قامتت را در زلال اشک می‌بینم به خود آرام می‌گویم: دوباره خواب می‌بینم! دوباره وعده‌ی دیدارمان در خواب شب باشد 

بیا.. .
من دسته‌های نرگس دی ماه را در راه می‌چینم.

اگر خود را
از قله جهان
پرت کنم
تا از افیون عشق تو رهایی یابم
باز هم مردم مرا
افتاده بر دست های تو
خواهند دید!

میوه ی ممنوعه چیدن را که حوّا باب کرد
آدم اخراج از بهشت  با صفا را باب کرد

چونکه قابیل از عقب با بیل زد هابیل  را
حمله با یک بیل را در کل دنیا باب کرد

نوح نهصد سال کشتی ساخت توی یک کویر
کار دور از عقل را این مرد دانا باب کرد

بارداری بی حضور جنس نر را در جهان
حضرت مریم به لطف حق تعالی باب کرد

از شروع این جهان مرد از پی زن می دوید
از پی مردان دویدن را زلیخا باب کرد

یازده تا بچه جز یوسف فقط  یعقوب ساخت
صنعت انبوه سازی را فرادا باب کرد

رد شدن از نیل بی لنج و بلم امکان نداشت
رد شدن از نیل را با چوب موسا باب کرد

حرفه ی آتش نشانی را هزاران سال پیش
از لج نمرود ابراهیم آقا باب کرد

گوسفندی که به قربانگاه اسماعیل رفت
مبحث ایثار را در حد اعلا باب کرد

بس که کل کل کرد با موری  سلیمان نبی
بحث و کل کل را میان جانورها باب کرد

بردن سگ در مکان خواب را از آن قدیم
عضوی از اصحاب کهف ازباب  تقوا باب کرد

کفش زنها قرنها یا گالش و یا گیوه بود
کفش های شیشه ای را سیندرلا باب کرد

پیش از این شعری نبوده با ردیفِ باب کرد
این ردیف خاص را شعر تر ما باب کرد

تن بلورین ماه ِ من ! مویت شب ِ یلدایی است
اینهمه محشر شدن اسراف در زیبایی است

فکر ِ مضمون ِ جدیدم، قیس تکراری شده
نه نمی گویم که چشم ِ سرمه ات لیلایی است

باربی هستی و زنهای  حسود پایتخت
بحث داغ روزشان جراحی زیبایی است

وعده  “چون تو شدن” همراه با میکاپ و مِش
تازگی ها بهترین راه درآمد زایی است

جای پایت بهترین آب و هوای نقشه هاست
هر جزیره در هوایت نام ِ آن هاوایی است

پیش قند بوسه هایت تا کمر خم میشود
شاه قاجاری که نقش استکان چایی است

گوشوارت توامان گیلاس همرنگ شراب
درصدی از این دو قطره آخر گیرایی است

با خیالت می نوازد ضرب و تصنیفش ملوک:
نرم نرمک تا لب ِ چشمه قدی “رعنا”یی است

نازخاتون! چشم برنو! مو دم اسبی! کج کلاه!
بختیاری زاده ای یا ایل تو قشقایی است؟

تازه میفهمم چرا مانده خدا تنها هنوز
هرکسی که عاشقت شد چاره اش تنهایی است