.


گیرم که عشــق پیرهنی بود و کهنه شد

می‌پوشمش هنوز، تو بر تن چه می‌کنی؟


من شعله شعله دیـــده‌ام ای آتش درون

با خوشه خوشه خوشه‌ی خرمن چه می‌کنی!


پرسیده‌ای که با تو چه کردم هـــزار بار

یک بار هم بپرس تـو با مـن چه می‌کنی؟!



یک شعر بخوان شعر سپهری و پری را

ترویج بده لهجهٔ زیبای دَری را


سرگشته و عاشق که نه دیوانه نماید

تفسیر تماشای تو شیخ طبری را


یک دور بزن تا که تماشای تو امشب

آغاز کند ماه جدید قمری را


لبخند تو در برزخ دربار و سلاطین

شیرین بکند قهوهٔ تلخ قجری را


با خندهٔ خود لطف کن و نرم بگردان

این جسم به جا ماندهٔ عصر حجری را

.



قایق قسمت اگر دور کند از تو مرا


رود را سمت تو بر عکس شنا خواهم کرد



زلف مشکین تو یک عمر تامل دارد


نتوان سرسری از معنی پیچیده گذشت...!



.

اندر احوالاتِ عشقِ ما همین یک جمله بس:

من تو را بسیار میخواهم، تو من را...بگذریم.



.