هوای سرد تنهایی 

فقط یک کوچ 

می‌خواهد

مرا از اینهمه سرما 

ببر قشلاق آغوشت...



ای یار جفا کرده ی پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده ی یوسف ندریده

ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانه ی مجنون به لیلی نرسیده..

در خواب گزیده لب شیرین گل اندام
از خواب نباشد مگر انگشت گزیده

بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده

روی تو مبیناد دگر دیده ی سعدی
گر دیده به کس باز کند روی تو دیده

هر خاطره ای از من

تو را 

تنگ در اغوش دارد

و این 

غمگین ترین حالت 

دلتنگی است...

اگه یه روزی

یه لحظه ای دلت برام تنگ بشه، یادت بیاد که من هرگز نرفتم...



ای دوست‌تر از جانم 

زین بیش مرنجانم

مگذر ز وفاداری

 مگذار برین سانم

جان بود و دلی ما را 

دل در سر کارت شد

جان مانده چه فرمایی 

در پای تو افشانم