ای بر سینه ی این راه زدیم
پای کوبان، دست در دست گذر می کردیم
گویی اما ته این راه دراز
دزد شبگیر جنون منتظر است
من و عشق و تو و این راه دراز
همه روز و همه شب
در پی یافتن سایه درختی، آبی
در سکوت غم تنهایی خویش
بین هر ثانیه را
لا به لای سخن و قافیه را می گشتیم
در غم عشق تو مردم اما
این صدای ضربان و تپش قلب ره عشق هنوز
از قدمهای بلند من و توست
دل من با دل تو...
ساده که میشوی
همه چیز خوب میشه
خودت
غمت
مشکلت
غصه ات
هوای شهرت
ادمهای اطرافت
حتی دشمنت
یک ادم ساده که باشی
برایت فرقی نمیکند که تجمل چیست
که قیمت تویوتا لندکروز چند است
فلان بنز اخرین مدل ، چند تا ایربگ دارد
مهم نیست
نیاوران کجاست
شریعیتی و پاسداران و الهیه و فرشته
کدام حوالی هستند
رستوران چینی ها
گرانترین غذایش چیست
ساده که باشی
همیشه در جیبت شکلات پیدا می شود
همیشه لبخند بر لب داری
بر روی جدول های کنار خیابان راه میروی
زیر باران دهانت را باز میکنی و قطره قطره مینوشی
ادم برفی که درست میکنی
شال گردنت را به او میبخشی
همین که بدانی بربری و لواش چند است
کفایت می کند
نیازی به غذای چینی نیست
ابگوشت هم خوب است
ساده که باشی
ادمهای ساده را دوست داری که
بوی ناب ادمیت میدهند