اولین نامه من... *

اولین نامه تو.....

اولین برگ سفر نامه عشق من و توست.

و در این پندارم....که اگر عشق سر آغاز وجودست.. که هست...


آخرین نامه من....

آخرین نامه تو....

آخرین برگ وجود من و توست..



دل به دریا زده میلش به سر ساحل نیست


ریشه در عشق دوانیده دلم عاقل نیست



تا نگاهم بکنی از هیجان خواهم مرد


هر که با چشم خود آدم بکشد قاتل نیست...!



کوه سهل است بگو سینه ی خود بشکافم


هر چه از من تو بخواهی،به خدا مشکل نیست



((در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد...))


هر نمازی که به یادت شکنم باطل نیست...

هر صبح

به زیبایی اندکم در آینه می خندم

و به این فکر می کنم

که چگونه می توانی عاشقم نباشی؟

خودخواه نیستم، اما

“باید” باور کنی

زن خوب، زنی است که شعر بداند

“زیبایی”

آنقدرها هم مهم نیست.

مــــــــــــــــــــن

آرااااام دوستــــــــــــــت خواهم داشت...


طورے کہ


حتے خودت هم از این عشــــــــــــــــق


بویے نبری!!!


همین کہ بودنــــــــــــــــــت را حس کنم کافیست!


تــــــــــــــو در دنیاے زیبایت عاشـــــــــــــــــق باش!


من‌ از دور عاشقے خواهم کرد...


اصلا...


مرا چہ بہ عااااااشقی؟!!!


من تنها برایت خواهم مُــــــــــــــــــــــــــرد... !


تو‌فقط بخواه!!!

فقط بخــــــــــــــــــــــــــــــــــواه  :))

پابه پای هوس دوست پریشانم و مست 

وای اگر دل نکنی از دل بیگانه پرست 

عهد من بود پریشان نگاهت نشوم 

به فدای سرت ای دوست دلم توبه شکست 

بنشین یک نفسی مست که در این دنیا 

می شود زندگی و مرگ فقط دست به دست 

جان من، خاطر من ،عطر تن و پیرهنم 

تا به کی نیمه شب از فکر تو بیدار نشست 

من به چشمان تو بد مست ترین روی زمین 

تو ولی این همه با نرگس مستت ،خوش مست 

تو دراقبال من و تشنه به آغوش رقیب 

این چه رسمیست که تا بوده همین بوده و هست .

همه گفتند که پیمان شکنی ، می شکنی 

سر هرکس که به موی تو دل خود را بست 

همه گفتند ولی من به تو ایمان دارم 

نشود بی تو به یک معجزه ی خوش پیوست