دلم بهانه تو را دارد

تو می دانی بهانه چیست؟

بهانه همان است که شب ها

خواب از چشم من می دزدد

بهانه همان است که روزها

میان انبوهی از آدم ها

چشانم را پی تو می گرداند

بهانه همان صبری است

که به لبانم سکوت می دهد

تا گلایه ای نکنم از نبودنت

نمی ترسم از جنگ

یا زلزله ای که تهران را

در یک شب سیاه می بلعد!

نمی ترسم از احتمال برخورد شهاب سنگ

با زمینی که از یک لحظه به بعد

روی مدار مقرر نمی چرخد

نمی ترسم از تمام شدن توی خواب

یا آخرین لبخندم روی دیوار.

می ترسم این شعر آخری باشد که می نویسم!

گوشی را بردار ...

دلم تا برایت تنگ می شود
نه شعر می خوانم
نه ترانه گوش می دهم
نه حرفهایمان را تکرار می کنم

دلم تا برایت تنگ می شود
می نشینم
اسمت را
می نویسم
می نویسم
می نویسم
بعد می گویم
این همه او
پس دلتنگی چرا ؟

دلم تا برایت تنگ می شود
میمِ مالکیت به آخرِ اسمت اضافه می کنم
و باز عاشقت می شوم

خواستنت
مثل تصور یک زن برهنه است
در خواب یک سرباز
که نمی داند
آن صدای مهیبی که شنید
گلوله ای است مشتاق
در راه رسیدن به شقیقه اش!

بیا تمام حجم بی قاعده ی مرا
به هندسه ی آغوشت تسلیم کن
نترس!
اتفاق عجیبی نیفتاده است
فقط من مانده ام
این بار که برگشتی
چه حرفی برای گفتن با هم داریم
جز موسیقی بوسه های بی کلام
اصلا بیا چشمانم را از من بگیر
نمی خواهم شاهد غرق شدن دریا باشم در نیاز به رود.

لب های من
بی قرار فصل هایی ست که تو
بهانه ی شادی هایش هستی
نمی خواهم به کسی توضیحی بدهم
فقط می خواهم که تمام پاییز امسال را در آغوش تو باشم
بعضی چیز ها را نمی شود به مردم فهماند.

مرا روی خودت بکش
من امن ترین انسان روی زمینم
برای پوشاندن سرمایی که بین من و تو اتفاق افتاده است.
ساعت را خوابانده ام
من و تو از زمان گذشته ایم نیازی به دانستن نیست
پرده های خانه را کشیده ام
تا نگاه هیچ غریبه ای به فاصله ی تلخ بین ما رخنه نکند
دستهایت را
لای موهایم پنهان کن
و نفس بکش مرا
از حلق
تا ته این عطش جا مانده بر لب های متورم مان
ما تکرار نمی شویم
این آخرین تولد ماست
مرا روی خودت بکش
و نامم را به فراموشی بسپار
چه فرق دارد من و تو
از کدام گوشه ی این جهان کوچک آمده باشیم به کنج آغوش این اتاق کوچک
تمام امشب مال ماست
نفس بکش مرا
چیزی به صبح نمانده است که به درک
من از نبودن تو کودکی باردارم
که قرار است در اولین جنگ جهانی چندم بمیرد!
لعنت به تو
مرا محکم تر به آغوش بکش
جهان دارد دوست داشتن را
فراموش می کند...!