نوازشم کن
من واقعی‌‌ترین بانویِ افسانه‌های توام
فرقی‌ نمی‌‌کند کجا
آغوش تو
هرجا که باز شود
باشکوه‌ترین قصرِ دنیاست
قصری که تنها آقایش تویی

قلب من
آستانه ی گیسوانت را یک به یک میشناسد
آنگاه که راه خود را در گیسوانت گم میکنی
فراموشم مکن
و بخاطر آور که عاشقت هستم
مگذار در این دنیای تاریک بی تو گم شوم
موهای تو
این سوگواران سرگردان بافته
راه را نشانم خواهند داد
به شرط آنکه دریغشان مکنی

اگر زمان و مکان در اختیار ما بود
ده سال پیش از طوفان نوح عاشقت می‌شدم
و تو می‌توانستی تا قیامت برایم ناز کنی
یک‌ صد سال به ستایش چشمانت می‌گذشت
و سی هزار سال صرف ستایش تنت
و تازه
در پایان عمر به دلت راه می‌یافتم

عشق
همین خنده های ساده توست
وقتی
با تمام غصه هایت
می خندی
تا از تمام غصه هایم
رها شوم

راه عبادت تو کم نیست
با لبهایم پرستش می کنم تورا
ذکر نامت می کنم
بر لبانت بوسه می زنم
با گیسوانم پرستش می کنم تورا
روی پاهایت می ریزم
آغوشت را پنهان می کنم
به عرش می برم
به فرش می ریزیم
راه عبادت تو کم نیست برای من
با چشمانم
خیره درچشمانت ذکر می خوانم
روزی هزار بار پلکهایم را می بندم
دربیداری وخواب تورا می بینم
با هرتصویرت بپا می خیزم
این یک قیامت است
عبادت تو
من به تو ایمان دارم