جای تو خالی ست!

در تنهایی هایی که مرا 

تا عمیق ترین دره های بی قراری

 می کشانند 

جای تو خالی ست 

در سردترین شبهایی

که لبخند های مهربانی را به تبعید می برند...

جای تو خالی ست 

در دریغ نا مکرری

که به پایان رسیدن را فریاد می کنند 

جای تو خالی ست 

در هر آن نا کجایی!

که منم ...

شبى در خلوت من باش و آرام از ته قلبت
برایم قصه هاى شور و شیدایى محیا کن

برایم تا سحر از عیش و از مستى حدیث آور ...
و دین تازه اى از عشق خود در سینه ام جا کن

بیا ... آتش بیاور جان من ... آتش بزن دل را
بیا و آتشى از مهر خود در سینه برپا کن

عجب حال و هوایى دارم امشب یار شیرینم
تو هم حال مرا دارى ؟؟؟ ندارى گر که ... حاشا کن

درون خرمن زلفان تو گم گشته چشمانم
نگاهى کن درون این شب تاریک و پیدا کن

تماشا کن درون آینه مهمان شب هایم
بیا فکرى به حال این بت مه روى زیبا کن

شبى در خلوت ما تا سحر مى بوسمت ... تنها ...
تمام لحظه هاى بوسه را آنجا تماشا کن...


گرچه قدمی فاصله با یار ندارم
خاموشم از این..جرأتِ بسْیار ندارم
 
بدجور به چشمانِ تو بر خورده سکوتم...
از عشق پُرم٬ عرضهٕ اقرار ندارم

ازبس که نگاهِ تو به خورشید شبیه است
من تابِ تو را لحظهٕ دیدار ندارم

پیش ازتو چه گویم به تو,تمرین شده اما
وقتی که بیایی دلِ گفتار ندارم

رُخ ماه و لبت غنچه وُ گیسو شبِ تاریک
از باقیِ زیبائٖییَت آمار ندارم!!!

دیگر چه بگویم که لبالب شدم از تو
بسْیار تورا دارم و بسْیار ندارم...


غمِ تنهایی عذاب است به یادت چه کنم
دلِ سر گشته یِ من کرده هوایت چه کنم

دلِ پاکِ تو مرا کرده چنین زار و فسون
شده آرامش من زنگ صدایت چه کنم

تو پُر از خاطره ای بودنِ تو حقِ من است
تو بگو با غمِ این خاطره هایت چه کنم

با خیالِ تو شبم چون شبِ یلداست هنوز
بی حضورِ تو و آن شان و صفایت چه کنم

گر چه دوری زِ بَرم یادِ تو همراهِ من است
با چنین روز و شب و فاصله هایت چه کنم

به دنبال دلی هستم که همرنگ دلم باشد

میان باغچه قلبم هم پا وهم بوی گلم باشد

به دنبال دلی هستم که باران را ابری باشد

چو من خیس از دل دریا وموج باورم باشد

به دنبال دلی هستم که ساحل را دوست دارد

میان دود و آتیشم سبو و ساغرم باشد

اگر هستی بسمه الله بزن زنگو سلامی کن

سلامت را خریدارم،اگر مهرم پناه و دلبرم باشد