دیگر تحمل دوری از تو را ندارم
نمی دانی که چه قدر
دلم برایت تنگ شده است

تک تک روزها را
پشت سر می گذارم
کارهایم را به انجام می رسانم
آن گاه که باید لبخند می زنم
حتی گاه قهقهه می زنم
ولی قلباً تنهای تنها هستم

هر دقیقه یک ساعت
و هر ساعت یک روز طول می کشد

آنچه مرا در گذراندن این دوران یاری می کند
فکر به توست
و دانستن این که
به زودی در کنار تو خواهم بود


دگرباره بشوریدم ، بدان سانم به جان تو
که راه خانه خود را ، نمی دانم به جان تو

من آن دیوانه ی بندم ، که دیوان را همی‌بندم
زبان عشق می‌دانم ، سلیمانم به جان تو

چو تو پنهان شوی از من ، همه تاریکی و کفرم
چو تو پیدا شوی بر من ، مسلمانم به جان تو

چو آبی خوردم از کوزه ، خیال تو در او دیدم
وگر یک دم زدم بی‌تو ، پشیمانم به جان تو

دگرباره بشوریدم ، بدان سانم به جان تو
که هر بندی که بربندی ، بدرّانم به جان تو

اگر بی‌تو بر افلاکم ، چو ابر تیره غمناکم
وگر بی‌تو به گلزارم ، به زندانم به جان تو

سماع گوش من نامت ، سماع هوش من جامت
عمارت کن مرا آخر ، که ویرانم به جان تو

تو عید جان قربانی و پیشت عاشقان قربان
بکش در مطبخ خویشم ، که قربانم به جان تو


چگونه فکر می کنی پنهانی و به چشم نمی آیی ؟
تو که قطره بارانی بر پیراهنم
دکمه طلایی بر آستینم
کتاب کوچکی در دستانم
و زخم کهنه ای بر گوشه ی لبم
مردم از عطر لباسم می فهمند
که معشوقم تویی
از عطر تنم می فهمند که با من بوده ای
از بازوی به خواب رفته ام می فهمند
که زیر سر تو بوده است

خدا خواهش میکنم مرا ببر
خدا مرا به دوردست
روی بالهای فرشتگان ببر
خواهش میکنم
جائی که عشق با مرگ در جدال نیست
تا این عشقِ پاک ، تسلیم نشود
جائی که همیشه گلهای سرخ شکفته میشود
مانند یاقوتهایی که آنها را پوشانیده باشد
جایی که ماه جرقه زند و بگرید
برای پیوستن به عاشقان
میخواهم به آن
سرزمینِ دور بروم ، جائی که پسرانِ نوجوان
در حال دویدن ، برای عشق رنج میکشند
جایی که دختران نوجوان
در عصرهایی که جشن است
میان پنجره های پُر از گُل نشسته اند
و پنهانی میگریند ، با اندوهی آسمانی

تا ابد از آن تو هستم
محبوب ترینم
حکاکی شده روی سنگ
سالهای بسیار دور
زیر آن همه کلمات عاشقانه
کالبدی خفته
که روحش او را بسیار جوان جا گذاشته است

گل های اندکی هر سال باز می گردند
ولی واضح است قلب هیچ موجود زنده ای
به اینجا تمایل ندارد
از آن تاریخ تا کنون
ابدیت نیز باید رفته باشد

ولی به کجا رفته
آنکه تا ابد از آن تو بود
محبوب ترینت بود
چرا اینجا با تو به خاک سپرده نشد
همان طور که سالها پیش تصمیم گرفته بود
فقط می توانم حدس بزنم
ولی هرگز دلیلش را نخواهم فهمید
برای همیشه به تنهایی آرمیده ای
منتظر در این گور که برای دو نفر است
همچنان که زندگی را پشت سر می گذارم
درشگفتم
شاید او نیز چنین کرده باشد