دلبرا ما دل به چنگال بلا بسپردهایم
رحم کن بر ما که بس جان خسته و دل مردهایم
ای بسا شب کز برای دیدن دیدار تو
از سر کوی تو بر سر سنگ و سیلی خوردهایم
بندگی کردیم و دیدیم از تو ما پاداش خویش
زرد رخساریم و از جورت به جان آزردهایم
ما عجب خواریم در چشم تو ای یار عزیز
گویی از روم و خزر نزدت اسیر آوردهایم
از برای کشتن ما چند تازی اسب کین
کز جفایت مرده و دل در غمت پروردهایم
تا تولا کردهایم از عاشقی در دوستیت
چون سنایی از همه عالم تبرا کردهایم
محبوبم
تو باید باشی
بگذار بگویند ما دیوانه ایم
بگذار بگوئیم که میگویند ما دیوانه ایم
محبوبم از عشق میشود سر سام گرفت ... سر سام
محبوبم
برای نبودن همیشه وقت هست
من زندگی را در چشمان تو دیده ام
نگذار به اسم عشق ما را به تختِ مرگ ببندند
بگذار برای یکبار هم که شده
با دل خوش از این دنیا سیر شویم
محبوبم
بگذار شیفته بمانیم
بگذار شیفته بمیریم