عکست را با خودم دارم
همراه صدای ظبط شده ات!!
وهر روز
به انجمن های ادبی سر می زنم‌!
گوشه ای به التماس شاعری را گیر میاورم...
عکست را نشان‌میدهم
و سکوت ظبط شده ی صدایت را....
همان دوستت دارم هایی که هیچ وقت نگفتی ...
و بعد اصرار می کنم تو را بسراید..
دیروز بلاخره شاعری قبول کرد ...
مدتی عکست را نگاه کرد ..
و به سکوت دوستت دارم هایت گوش داد !!!
نگاهی به من کرد و با لبخندی بر روی تکه کاغذی نوشت:
‘’برگرد...
این دیوانه دلش تنگ است’

قشنگ نیست که بی‌تو دم از سفر بزنم

به جاده دل بسپارم به ماه سر بزنم

کجاست پیرهن آبی‌ات که مثل قدیم

میان فاصله‌ی دکمه‌هاش پر بزنم

تو نیستی و دراین فصل سرد ناچارم

برای گرم شدن بر تنم تبر بزنم

منی که ریشه دراین خاک لعنتی دارم

چگونه بار ببندم؟ چطور پر بزنم؟

اگر که فاصله کم بود، اگر... اگر... کافی‌ست

چقدر اول هر جمله را "اگر" بزنم

خدا کند کمر جاده‌ها دونیم شود

خداکند که بیایی که گل به سر بزنم

شب چون به چشم اهل جهان خواب می دود
میل تو گرم، در دل بی تاب می دود

در پرده ی نهان ِ دلم جای می کنی
گویی به چشم خسته تنی خواب می دود

می بوسمت به شوق و برون می شوم ز خویش
چون شبنمی که بر گل شاداب می دود

می لغزد آن نگاه شتابان به چهره ام
چون بوسه ی نسیم که بر آب می دود

وز آن نگاه، مستی عشق تو در تنم
آن گونه می دود که می ناب می دود

بر دامنم ز مهر بنهْ سر، که عیب نیست
خورشید هم به دامن مرداب می دود

وزگفتگوی خلق مخور غم، که گاهگاه
ابر سیه به چهره ی مهتاب می دود

تابستان را که داغِ نیامدن کردی

پاییز را سردِ نبودن نکن

دلَ‌م می‌خواهد فکر کنم

تو اهلِ این‌جایی!

اصلن فکر کنم تو الآن همین‌جایی، همین حالا

کنارِ همین نوشتن‌ها

کنارِ همین‌که فکر می‌کنم، همین‌که می‌بینم

کنارِ همین سلام،

علاقه‌یِ خوبم

علاقه جانِ من

 

خوبی؟

حالِ امروزت کجاست؟ حالِ حالا‌یَ‌ت چه‌گونه است؟

اوضاع به راه وُ

حال قشنگ وُ

دنیایِ دیدن خوش است؟

روزهایَ‌ت خوشحال و شب‌هایَ‌ت خوش‌خواب

موهایَ‌ت بلند وَ

دلَ‌ت

قدِ موهایَ‌ت،

شادی دارد؟

 

حالَ‌ت برایِ این هوا خوب است؟

برایِ اصلن سلام

برایِ این حالَ‌ت چه‌گونه است

برایِ شنیدنِ دوباره وُ چندباره وُ این‌که

دوستت دارم.

 

من دوستت دارم علاقه‌یِ قشنگ

 

بگذار هوا هر جور که خواست باشد

بگذار بدی هرطورکه توانست اتفاق بیافتد وُ

جلویِ این عاشقانه را بگیرد

بگذار تفنگ بر دل غالب شود

بگذار فکر کند که چنین گذشته است! اما

من دوستت دارم وُ

مگذار که این فراموشت شود

که فراموشی پایانِ دنیاست

پایانِ عشق

پایانِ اندیشه

 

وَ پایانِ فردا

 

ما عاشقِ همیم علاقه‌یِ قشنگ

هرروز

هر ساعت

وَ هر وقت بیشتر

 

مبادا فراموش کنی،

دوستت دارم

 

قشنگ!