بوسه کی گردد از آن لبهای جان پرور جدا؟ کی به افسون میشود شیرینی از شکر جدا؟
هرچند شکسته پر به کنج قفسم یک بوسه بود از لب لعلت هوسم
و آن بوسه چنان است که لب بر لب تو آن قدر بماند که نماند نفسم
ز غنچه دهنت بوسهای به خواب گرفتم نمردم و ز گل آرزو گلاب گرفتم
نه تنها بوسه از لعل لبتای دلربا خواهم که ازجان بهربوسیدن ترا سرتا به پاخواهم