دوستت دارم زیبا و باوقار .


چقدر در این لحظه دلم می‌خواهد ببینمت. به تو فکر می‌کنم. چقدر زیبا بودی؛ گاه در ستیغ زمان که در آن نه خوشبختی هست و نه بدبختی،

و فقط‌ عشق هست و سکوتش‌.

چقدر با من بودن را بلدی تو





من شاید

هیچ کس را

آن سوی دیوارها نداشته باشم اما

در این غروب کسالت بار

هیچ چیز به اندازه‌ی تلفنی از زندان خوشحالم نمی‌کند

و مردی که اعتراف کند

گاهی به جای آزادی

به من می‌اندیشد...



ای بوسه ات شراب و از هر شراب خوشتر

                      ساقی اگر تو باشی حالم خراب خوشتر

بی تو چه زندگانی ؟ گر خود همه جوانی

                   ای با تو پیر گشتن از هر شباب خوشتر

جز طرح چشم مستت بر صفحه ی امیدم

                 خطی اگر کشیدم نقش بر اب خوشتر

خورشید گو نخندد صبحی تتق نبندد

             ای برف خنده هایت از افتاب خوشتر

هر فصل از ان جهانی است  هر برگ داستانی

                   ای دفتر تن تو از هر کتاب خوشتر

چون پرسم از پناهی پشتی و تکیه گاهی

                      اغوش مهربانت از هر جواب خوشتر

خامش نشسته شعرم در پیش دیدگانت

                 ای شیوه ی نگاهت از شعر ناب خوشتر 


می‌ توانستم گیلاسم را تا نیمه از شرابِ کهنه پر کنم

می‌ توانستم یکی‌ از آن آهنگ‌های قدیمی‌ را بگذارم

و آرام آرام خمارِ نوستالژی روزگارِ خوب شوم

می‌ توانستم پا برهنه

کوچه‌های باریکِ باغ را بدوم

می‌ توانستم دامنم را پر از شکوفه‌های یاس کنم

و مست شوم …

مستِ مستِ مست

اما پشتِ این پنجره، رو به دریا نشستم

و برای تو شعر نوشتم

مست شدم …

مستِ مستِ مست.



اگر فردای روزی

آن ها که ما را با هم دیده‌اند

پرسیدند او که بود؛ 

خیلی دقیق از من نگو

مختصر بگو: 

باقیِ عمرِ من است، او...