با من چه کرده ای ؟

که این همه عجیب دوستت دارم

حتی با شوخی نبودنت هم قلبم از حرکت می ایستد

میفهمی که حتی قدرت فکر کردن به جای خالی ات را ندارم؟

اعتراف می کنم که ضعیفم

من شاید قوی ترین زن دنیا باشم ولی در مقابل تو

ضعیفم

انقدر که حتی با افتادن خط ظریف بین ابروهایت به گریه می افتم

یا با تصور نشنیدن صدایت سرگیجه می گیریم

چشمانت را باز کن

ببین وقتی هستی همه وجودم چشم می شود تا همه ی 

وجودت را نظاره کند

عجیب نیست؟!

من و این همه دوست داشتن؟!

چرا من؟! منی دیگر نیست

اکنون هر چه در ن است تنها تویی...

فرشته رضایی

از یک جایی به بعد

دلت می خواهد همه چیز را واگذار کنی

نامه استعفایت را روی میز دنیا بگذاری

کیفت را برداری و به دورترین جایی که

می شناسی بروی

چای بنوشی

سیگارت را دود کنی

و به هیچ چیز فکر نکنی

از یک جایی به بعد

دلت می خواهد خودت باشی

تنها خودت

و خافظه ای که هیچ کس را

به خاطر نمی اورد!

سید علی صالحی

سر انجام قفس از پرنده پرید

قفس از مدارای پرنده

خسته شده بود

قفس یه پرنده شر به راه گفت

بی قفل و بی کلید هممی توان 

به اب و دانه ، به دریا رسید

پس به اواز در آ.. دوست من

بی ملال و بی مبادا

مثل من بشکن

اما از ایوان این گور زنده خوار بگریز

بگریز و به رقص درا

هر چند همچنان بر دار

اما دریا وار... دریاوار

شیرکو بیکس

من خود روز بودم 

اما مرا از شب بیانباشتند 

من خود مرغزار نرگس بودم 

مرا از پیری و خس و خاشاک انباشتند

من خود اینک حال و اینده ام 

اما مرا بر تاریخی فرسوده سوارم کردند

هوشنگگ ابتهاج

بی مرغ اشیانه چه خالی ست

خالی تر ، اشیانه مرغی 

کز جفت خود جداست

اه ای کبوتران سپیده شکسته بال

اینک به اشیانه دیرین خوش امدید

اما دلم به غارت رفته ست

با ان کبوتران که پریدند

با ان کبوتران که دریغا

هرگز به خانه بازنگشتند