بارانی که روی این شهر می بارد
یک شب
روی استانبول نیز خواهد بارید
همینطور که روی لندن
پراگ و یا باکو
هر کجا که باشی
یک شب به یاد نخستین دیدار
دل تو نیز خواهد شکست
مثل دل من
زیر بارانی که از ابر، خاطره ها می بارد
بلقیس!
رفته بودی سر کوچه انار بگیری
تکه هایت به خانه برگشت
آن ها بیروت را ول کردند
و غزالی را از پا درآوردند
از وقتی چشمهای تو بسته شد
دریا استعفا داد
بلقیس!
وقتی کیفت را لای خرابه های
بیروت در آوردند
فهمیدم با رنگین کمانی زندکی میگردم
این شعر را نزار قبانی برای کشته شدن همسرش در بمب گذاری بیروت سرود
وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را ساقی بیار آن جام می ، مطرب بزن ان ساز را
امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشن است آهسته تا نبود خبررندان شاهد باز را
دوش ای پسر می خورده ای چشمت گواهی می دهد باری حریفی جو که او مستور دارد راز را
روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی بنگر که لذت چون بود! محبوب خوش آواز را
چشمان ترک و ابروان جان را به ناوک می زنند یا رب که داده است این کمان آن ترک تیر انداز را
شور غم عشقش چنین حیف است پنهان داشتن در گوش نی رمزی بگو تا بر کشد آواز را
شیراز پر غوغا شده است از فتنه ی چشم خوشت ترسم که اشوب خوشت بر هم زند شیراز را
من مرغکی پر بسته ام زان در قفس بنشسته ام گز طلن که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را
سعدی تو مرغ زیرکی خوبی به دل اورده ام مشکل به دست ارد کسی مانند تو شهباز را
دلم برای تو تنگ است و
خوب می دانی چقدر دوری و
من بی تو ابر بارانی!
دلم هوای دو فنجان چای و لبخندت
دلم هوای تو و
یک سکوت طولانی
آغشته ام به خواستنت
و آلوده به دوست داشتنت
چون پیچکی آویخته در هوایت
تو را نفس میکشم
در من چکاوکی ست که در سودایت
نغمه ی عشق سر می دهد
و در هوای ابری دل
نغمه ی باران
تو را خاطره (نه)
بودنی بی تردید میخواهم
خیال ، پیشکش اغیار..