تو از همه جا شروع می شوی
من هر بار بداهه می نوازمت
از هر جای تنت
سبز آبی کبود من
لم بده
رها کن خودت را
اب شو در اغوشم
مثل عطر یاس، فراگیر م شو
بگذار یادت بگیرم
ای نسیم سحراز من به دلارام بگوی
که کسی جز تو ندانم که بود محرم دوست
نی نی ای باد، مرو حال من خسته مگوی
تا غباری ننشیند به دل خرم دوست
این روزها
پراکنده تر از آنم که این آینه ی پیر
بتواند تصویرم را دور هم جمع کند
و خودم را نشانم بدهد
مشتی خاک فرسوده ام
که هر سال
یادم می رود
خودم را از آستین تنم بتکانم
کابوس سیاه زندگی را
فوت کنم روی آب
و نترسم
از گلوله ی بلاتکلیفی که نمی دانست
قلب ایستاده
با مرگ دیر کرده
چه نسبتی دارد
عاشق ان خاظراتی هستم که...
مهم نیست اکنون زندگی ام چگونه می گذرد
عاشق ان خاطراتی هستم که
تصادفی از ذهنم عبور می کنند
و باعث خنده ام می شوند
من بهارم تو زمین من زمینم تو درخت
من درختم تو بهار ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه
میون جنگلا طاقم میکنه تو بزرگی مثل شب
اگه مهتاب باشه یا نه تو بزرگی مثل شب
خود مهتابی تو اصلا خود مهتاب
مثل شب گود و بزرگی مثل شب
اگه روزم که بیاد
تو تمیزی مثل شبنم مثل صبح
تو مثل مخمل ابری مثل بوی علفی
مثل اون ململ مه نازکی اون ململ مه
که رو عطر علفا هاج و واج مونده مردد
میون موندن و رفتن میون مرگ و حیات