-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 فروردین 1393 08:59
گفتی که میبوسم تو را گفتم تمنا میکنم گفتی اگر بیند کسی گفتم که حاشا میکنم گفتی ز بخت بد اگر ناگه رقیب آید ز در گفتم که با افسون گری او رازسروا میکنم گفتی که تلخی های می گر نا گوارافتد مرا گفتم که با نوش لبم آن راگوارا میکنم گفتی چه میبینی بگو در چشم چون آیینه ام گفتم که من خود را در اوعریان تماشا میکنم گفتی که از بی...
-
حساب و کتاب
یکشنبه 24 فروردین 1393 09:24
هر شب مینشینم پای حساب و کتابم . چند بار گفتهای دوستم داری . چند بار دوستم داشته ای . چند بار بارانی شدهای برای من . چند بار باریده ای . چند بار عارف شدی ، عاشق شدی ، شاعر شدی . چند بار برای نبودنم مردی و زنده شدی . چند بار از آمدنم ناامید شدی . چند بار از رفتنم شکستی . چند بار از دیدنم دوباره بهاری شدی . هر جور...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1393 09:22
وقتی که عشق میرسد از راه آسمان ظلم است اگر که چتر بریزی به پای آن! از پا درآر چکمه و با کفشِ کوچهها همراه برگهای درختان، دوان دوان بی چتر و بی کلاه رها شو! برو... برو... با شور و حال جوی، روان شو! برو! نمان! با طعم ابرهای سپید و سیاه، یا با رنگ و بوی پنجره، با وزنِ ناودان نم نم ردیف و قافیهها جور میشوند تا پیشکش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردین 1393 09:20
عشق آدم را به جاهای ناشناخته می برد مثلا به ایستگاه های متروک به خلوت زنگ زده ی واگن ها به شهری که فقط آن را در خواب دیده... وقتی عاشق شدی ادامه ی این شعر را تو خواهی نوشت!
-
در خواب های کودکیم
یکشنبه 24 فروردین 1393 09:12
در خوابهای کودکی ام هر شب طنین سوت قطاری از ایستگاه می گذرد دنباله ی قطار انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد انگار بیش از هزار پنجره دارد و در تمام پنجره هایش تنها تویی که دست تکان می دهی آنگاه در چارچوب پنجره ها شب شعله می کشد با دود گیسوان تو در باد در امتداد راه مه آلود در دود دود دود... قیصر امین پور ارسالی از کیانای...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 فروردین 1393 10:28
تا تب لبهای تو میگیرد ازمن ،اختیار میشوم تسلیمِ آشوبِ دلِ بی بندوبار خیره ات میمانم ازبس،پینه میبندد نگاه گاه هم میبویمت ، میبوسمت دیوانه وار شوق لمست ،بی امان، تکثیر دارد میشود وقتِ تکرارِ تو، درآئینه های بیقرار دستپاچه میشوم، ازشیوه ی چشمان تو میزنم بر خشت خشتِ عشق، مُهر اعتبار آرزوها در حریمِ باورم گل میکنند چشم...
-
از قاسم صرافان
شنبه 23 فروردین 1393 10:21
قطارِ خطّ لبت راهی سمرقند است بلیت یک سره از اصفهان بگو چند است؟ عجب گلــــی زدهای بـــاز گوشـــهی مـویت تو ای همیشه برنده ! شمارهات چند است؟ بــــه تــــوپ گـرد دلـــم بــاز دست رد نزنی مگر «نود» تو ندیدی عزیز من «هَند» است همین که میزنیاَش مثل بید میلرزم کلید کُنتر برق است یا که لبخند است؟ نگاه مست تــو تبلیغ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 فروردین 1393 10:18
پابند کفشهای سیاه سفر نشو یا دست کم بخاط من دیرتر برو دارم نگاه می کنم و حرص می خورم امشب قشنگ تر شده ای - بیشتر نشو کاری نکن که بشکنی امـ...ا شکسته ای حالا شکستنی ترم از شاخه های مو موضوع را عوض بکنیم از خودت بگو - به به مبارک است :دل خوش - لباس نو دارند سور وسات عروسی می آورند از کوچه های سرد به آغوش گرم تو ××× هی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 فروردین 1393 10:16
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 فروردین 1393 10:12
-
تو خودت جای من اگر باشی، ابتدا از کدام میچینی
سهشنبه 19 فروردین 1393 13:00
چشم، زیتون سبز در کاسه، سینهها، سیب سرخ در سینی لب میان سفیدی صورت، چون تمشکی نهاده بر چینی سرخ یا سبز؟ سبز یا قرمز؟ ترش یا تلخ؟ تلخ یا شیرین؟ تو خودت جای من اگر باشی، ابتدا از کدام میچینی؟ با نگاهی، تبسمی، حرفی، دربیاور مرا از این تردید ای نگاهت محصل شیطان! اخمهایت معلم دینی! هر لبت یک کبوتر سرخ است، روی سیمی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 فروردین 1393 12:51
روزی که برای اولین بار تو را خواهم بوسید یادت باشد کارِ ناتمامی نداشته باشی یادت باشد حرفهای آخرت را به خودت و همه گفته باشی فکرِ برگشتن به روزهای قبل از بوسیدنم را از سَرَت بیرون کن تو در جاده ای بی بازگشت قدم می گذاری که شباهتی به خیابان های شهر ندارد با تردید بی تردید کم می آوری ...
-
حسودم
سهشنبه 19 فروردین 1393 12:50
حسودم، به انگشتهایت وقتی موهایت را مرتب میکنند حسودم، به چشمهایت وقتی تو را در آینه میبینند و حسودم، به زنی که رد شدن از لنزهای رنگیاش رنگ پیراهنت را عوض میکند چه کار کنم؟ من زنِ روشنفکری نیستم انسانی غارنشینم، که قلبم هنوز در سرم میتپد؛ - که بادی که پنجرههای خانهام را به هم میکوبد، روزی اگر موهای دیگری را...
-
با هم که باشیم تبعیدگاه هم زیباست
سهشنبه 19 فروردین 1393 12:48
آی ای زنی که دل به تو سپردهام پا بر هر سنگی که بگذاری شعر مُنفجر میشود آی ای زنی که در رنگپریدگیات همهی غمِ درختها را داری آی ای زنی که خلاصه میکنی تاریخَم را و تاریخِ باران را باهم که باشیم تبعیدگاه هم زیباست .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 فروردین 1393 10:09
کر میکردم در آغوشش بگیرم بهتر است بعدها دیدم در آغوشش بمیرم بهتر است گرم آغوشش شدم... دست و دلش لرزید و گفت: شاید از دستت دلم را پس بگیرم بهتر است از قفس، هرکس رهایت میکند، عاشقتر است اینکه من با آن که آزادم، اسیرم، بهتر است عشق من ! اینروزها آزادگان زندانیاند زندگی، بیعشق ، زندان است... گیرم بهتر است !! عشق...
-
اینو خیلی دوست دارم . خیلی قشنگه.....
دوشنبه 18 فروردین 1393 10:07
من دلت را بدون دام و تفنگ ، بی هیاهو شکار خواهم کرد بعد از آن هم از این که صیادم ، به خودم افتخار خواهم کرد گرچه دیر آمدی بدست اما ، زود از دست من نخواهی رفت عشق دیرینه ! خوب شاهد باش ، با وجودت چکار خواهم کرد مثل بی تابی کلاغان در ، غربت روزهای پائیزی روی هر شاخه ی درخت بلوط ، بی سبب قار قار خواهم کرد آنقدر روی شاخه...
-
باید کنار من بمانی که.....
دوشنبه 18 فروردین 1393 10:01
حتی میان این شلوغی ها ، خالی ست جای تو زمانی که، حال مرا حتی نمی فهمد، چشمان خیس آسمانی که... سخت است شاید باورش اما ، من هم نمی دانم چه می خواهم! من هم نمی دانم چراهستم! گیرم تو دردم را بدانی که... من یک غزال سرکشم هرچند، دردام چشمان تو افتادم یک لحظه از بند تورا اما ، با وسعت کل جهانی که... "خوشبخت" یعنی...
-
حکایت باران بی امان است
دوشنبه 18 فروردین 1393 09:59
حکایت باران بی امان است این گونه که من دوستت می دارم . شوریده وار و پریشان باریدن بر خزه ها و خیزاب ها به بی راهه و راه ها تاختن بی تاب ٬ بی قرار دریایی جستن و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن و تو را به یاد آوردن حکایت بارانی بی قرار است این گونه که من دوستت میدارم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 فروردین 1393 09:57
گیسوانم موج موج و شانه هایت سنگ سنگ موج را آغوش ِ سنگ آرام می سازد .. بمان !
-
وقتی سه تار چشم تو ماهور می زند
دوشنبه 18 فروردین 1393 09:57
وقتی سه تار چشم تو ماهور می زند بانو، دلم برای خودم شور می زند آخر دل است، آجر و دیوار نیست که ... با دیدن تو ــ یکدفه ــ ناجور می زند از آن زمان که دست مرا لمس کرده ای دستم به رقص آمده تنبور می زند از روی متن چهره به یکباره برندار ــ روبند را، که چشم مرا نور می زند این دیگر از قواعد بازی جداست که بی بی ت روی شاه دلم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 فروردین 1393 13:24
مـی بـارد .. از زمـیـن و زمـان دوسـت داشـتـن تـو .. و گـاه چـه تـلـخ اسـت وقـتـی نـیـسـتـی تـا بـبـیـنـی برای تو چقدر عاشقی بلدم بـرای تـو چـقـدر عـاشـقـی بـلـدم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 فروردین 1393 13:19
عشق چه به ناگهان بیاید، چه به آهستهگی فرقی نمیکند تو را به تمامی در بر خواهد گرفت مثل خیس شدن: چه در باران باشد، چه در مِه!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 فروردین 1393 13:18
من، اسبِ وحشی تو، مرتعی سر سبز. رامَم نکن با بوسههات، آرامَم کن!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 فروردین 1393 13:16
باران بهانه ای بــــــود... کـــــه زیر چتـــــر من... تا انتهای کــــــــــــــــــــــــــوچه بیایی کاش... نه کوچـــــــــــــــه انتهایی داشت.. و نه باران بند می آمـــــد
-
تو مثل همانی
یکشنبه 17 فروردین 1393 13:14
تو مهربانتر از آنی که فکر می کردم درست مثل همانی که فکر می کردم شبیه ... ساده بگویم کسی شبیهت نیست هنوز هم تو چنانی که فکر می کردم تو جان شعر منی و جهان چشمانم مباد بی تو جهانی که فکر می کردم تمام دلخوشی لحظه های من از توست تو آن آن زمانی که فکر می کردم درست مثل همانی که در پی ات بودم درست مثل همانی که فکر می کردم
-
نه فرهادم
یکشنبه 17 فروردین 1393 13:10
نه فرهادم که از شدت دلتنگی دل کوه بشکافم نه مجنونم که توان آن داشته باشم سر به بیابان بگذارم! تمام این دلتنگی ها را همین جا در قلبم فرو می ریزیم و در اشک هایم خلاصه می کنم! نمیدانی چه دردی دارد و چه سخت است، تیشه به دل کوبیدن و اواره شدن در هیچ مکانی و هیچ بیابانی...
-
فانوس بندری
شنبه 16 فروردین 1393 18:28
زیبای من ،عروس ِ قشنگ ِ شمالها ای انـتـهای خـوب ِ همه احتمالـها تا از خطوط ِ ممتد ِ چشمان ِ من روی پـر می شود تمام ِ شبم از سئوالها حوای با مرام ِ منی مـی شناسمت می چینم از خیالِ تو سیب ِ محالها از سایه سار آیه ی ِ رحمت رسیده ای از یک طلوع ِ ریخته در زیـر ِ شالها رویای کهکشانی من در تو گم شده ای دامن ِ تو کوچه ی آهو...
-
از حامد بهاروند
شنبه 16 فروردین 1393 18:25
بیستون هیچ، دماوند اگر سد بشود چشم تو قسمت من بوده و باید بشود زدهام زیر غزل، حال و هوایم ابریست هیچکس مانع این بغض نباید بشود بی گلایل به در خانهتان آمدهام نکند در نظر اهل محل بد بشود ؟ تُف به این مرگ که پیشانی ما را خط زد ناگهان آمد تا اسم تو ابجد بشود ناگهان آمد و زد، آمد و کشت، آمد و برد - او فقط آمده بود از...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 فروردین 1393 18:23
آغوش تو وطن این سرباز آشفته است... دور از تو سربازی بی وطنم! خلع سلاحم کرده دوری ات... شکست می خورم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 فروردین 1393 18:19
یباست وقتی قلبـــــــی داری کـــه :صاحبش خودت هستی، اما زیباتر آن است کــــــــه : دوستی داری کـه قلبـــــش ، تــــــــــــــــــــــــــــو هستی...