-
از فریدون مشیری
چهارشنبه 7 اسفند 1392 09:07
یش چشمت خطاست شعر قشنگ چشمت از شعر من قشنگ تر است من چه گویم که در پسند آید دلم از این غروب تنگ تر است
-
از فریدون مشیری
چهارشنبه 7 اسفند 1392 09:05
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک شاخه های شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپید برگ های سبز بید عطر نرگس، رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست ... نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش به حال روزگار ! خوش به حال چشمه ها و دشت ها خوش به حال دانه ها و سبزه ها خوش به حال غنچه های نیمه باز خوش به حال دختر میخک...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 اسفند 1392 14:38
گه از عشق میشه قصه نوشــــــــــــت میشه ازعشــــــق تو گفــــــــــــــت میشه با ســــــــــــــتاره های چشم تو مشــــــــــــــرق نو،مغــــــــــــــرب نو برپا کرد میشه با برق چشات خورشید خاکســــــــــــــتر کرد آره اگه از عشق میشه قصه نوشــــــــــــــت میشه از عشق تو گفــــــــــــــت از تو نوشــــــــــــــت
-
عشق
سهشنبه 6 اسفند 1392 12:20
asked یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید Why do you like me..? Why do you love me? چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟ I can't tell the reason... but I really like you دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"دوست دارم You can't even tell me the reason... how can you say you like me? تو هیچ دلیلی رو نمی تونی...
-
عاشقی جرم قشنگی است . به انکار مکوش
سهشنبه 6 اسفند 1392 12:19
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم به تو آری ، به تو یعنی به همان منظر دور به همان سبز صمیمی ، به همبن باغ بلور به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری که سراغش ز غزلهای خودم می گیری به همان زل زدن از فاصله دور به هم یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو به...
-
از پابلو نرودا
سهشنبه 6 اسفند 1392 10:14
دوستت ندارم و دوستت دارم این را بدان که من دوستت ندارم و دوستت دارم چرا که زندگانی را دو چهره است، کلام، بالی ست از سکوت، و آتش را نیمه ای ست از سرما. دوستت دارم برای آنکه دوست داشتنت را آغاز کنم، تا بی کرانگی را از سر گیرم، و هرگز از دوست داشتنت باز نایستم: چنین است که من هنوز دوستت نمی دارم. دوستت دارم و دوستت ندارم...
-
جالبه!!!!
سهشنبه 6 اسفند 1392 09:58
توی این شهر عجایب توی تاکسی که میشینی چهچیزا میشنوه گوشات، با چشات چیا میبینی بحثای داغ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی فلسفی، فضانوردی، ورزشی، آشپزی، دینی توی دانشگاه تاکسی روزی صد دفعه میشه کشف ربط گودرز و شقایق، ربط بنز و سیبزمینی واسه اثبات یه تیکه از یه آهنگ یساری فکت تاریخی میاره ار فدریکو فلینی! سرتکون میده و...
-
از افشین یداللهی
سهشنبه 6 اسفند 1392 09:54
زاد آزادم ببین چون عشق درگیر من است دیگر گذشت آن دوره که تقدیر زنجیر من است شاید نمی دانی، ولی ، از خود خلاصم کرده ای آیینه ی خالی فقط ، امروز تصویر من است از عشق تو بر باد رفت ، آن آبروی مختصر من روح بارانم ، ببین ، چون عشق تقدیر من است !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 اسفند 1392 09:53
غریب آشنا با من، دلم تنگ است باور کن پس از تو زندگی با مرگ همرنگ است باور کن کمک کن تا دوباره جاده ها بی انتها باشد نباشی پای رفتن های من سنگ است باور کن و این بر شانه های عشق یک ننگ است باورکن
-
گاهی دعایم کن
سهشنبه 6 اسفند 1392 09:51
دعایت می کنم، عاشق شوی روزی بفهمی زندگی بی عشق نازیباست دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی دعایت می کنم، وقتی به دریا می رسی با موج های آبی دریا به رقص آیی و از جنگل، تو درس سبزی و رویش بیاموزی بسان قاصدک ها، با پیامی نور امیدی بتابانی لباس مهربانی بر تن عریان...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 اسفند 1392 12:06
من خسته ام از اینکه هر روز فقط باشم از اینکه عده ای سیب های یک درخت را به تاراج ببرند ولی من هنوز سیب سرخ بالای درخت را حتی بو هم نکره ام باور نمیکنید دستانم را بو کنید بوی سیب نمیدهد بوی نم دارد نم باران دیروز است شکر خدا به قول «مرحوم حسین پناهی» پنجره را باز کن و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر؛ خوشبختانه باران...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 اسفند 1392 12:03
خوش به حال باد گونه هایت را لمس می کند و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد! کاش مرا باد می آفریدند تو را برگ درختی خلق می کردند؛ عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟! در هم می پیچند و عاشق تر می شوند.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 اسفند 1392 11:59
دلتنگ که باشی آدم دیگری می شوی خشن تر ، عصبی تر ، کلافه تر ، تلخ تر ! و جالب تر اینکه به اطراف هم کاری نداری... همه اش را نگه می داری ... و دقیقا سر همان کسی خالی می کنی که دلتنگش هستی...
-
دل من هرزه نبود
دوشنبه 5 اسفند 1392 11:58
دل من هرزه نـبـود ... دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا !!! به کجا ؟! معـلـوم است ، به در خانه تو ! دل من عادت داشـت که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری که تو هر روز آن را به کناری بزنی ... دل من ساکن دیوار و دری که تو هر روز از آن می گـذری . دل من ساکن دستان تو بود دل من گوشه یک باغـچه بـود که تو هر روز به آن می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 اسفند 1392 11:53
دوست دارم ببرمت یه جای شلوغ، خیلی شلوغ وایستم اون وسط نگات کنم بگم اینارو میبینی بگی آره بگم تو هیاهوی همه ی این آدما، من چشمام فقط دنبال تو میگرده دلم برای تو تنگ میشه صداهاشونو میشنوی بگی آره بگم تو اوج همین صداها دلم دنبال صدای تو میگرده بگم حالا چشماتو ببند، بگو چه حسی داری بگی انگار گم شدم بین یه عالمه غریبه بگم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 اسفند 1392 11:53
راه که میروی عقب میمانم نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم میخواهم رد پایت را هیچ خیابانی در آغوش نکشد تو فقط برای منی.........
-
میدانم
دوشنبه 5 اسفند 1392 10:22
میدانم... گاهی، آنقدر ما را دیر می بینند! آنقدر دیر می شنوند! دیر میفهمند! و دیر جدی میگیرند! که فرا می رسد روزهایی که قصد داریم با همه چیز شوخی کنیم!... و نمی فهمیم! و نمی شنویم! و نمی بینیم! طفلکی ها نمی دانند...
-
به بازماندگانم بگو
دوشنبه 5 اسفند 1392 10:21
به بازماندگانم بگو: جنازه ی مرا بسوزانند و سپس به دست بادها بسپارند... رهای رها ... (آنچه تا آن زمان نبوده ام) نمیخواهم بعد از مرگم... زمین به مقدار جنازه ام، ناهموار شود! تو چه میدانی شاید... استعداد دانه ای در زیر منحنی خاکم بمیرد شاید آب نازکی به جریان افتد ...! شاید عابری خسته و رعشه دار، از مزار من گذر کند...! پس...
-
نمیشود که نمیشود
دوشنبه 5 اسفند 1392 10:12
میشود که نمیشود این دل بی یاد تو که اروم نمیشود فقط باتو و تنها باتو این جهان برای من پراز رنگ عشق میشود دلم تاتونیایی اروم نمیشود که نمیشود
-
از چند تا چیز رنج میبری
شنبه 3 اسفند 1392 18:01
من از دو چیز رنج می برم نه! از سه چیز! در واقع از چهار چیز!! . ... . . ببخشید بعضى وقتها کودکِ درونم هر ده انگشتش را نشان مى دهد ... اما مى گوید دو چیز! کاش یک روز حساب کتابمان با احساس و آئینه و آدمى روشن شود...(بهرنگ فاسمی)
-
تقدیم به .....
شنبه 3 اسفند 1392 18:00
عشق، چیز عجیبی نیست، عزیز دلم...!! همین است که تو دلت بگیرد .... و من نفسم
-
مردی که کشته شد .( توماس هاردی)
شنبه 3 اسفند 1392 17:59
اگر من و او در قهوه خانه ای قدیمی یکدیگر را دیده بودیم شاید با هم می نشستیم و نوشیدنی ای با هم می خوردیم اما چون در جنگ مثل دو سرباز ساده رودروی هم قرار گرفتیم به روی هم آتش گشودیم من به او شلیک کردم و در جا او را کشتم او را زدم و کشتم زیرا دشمن من بود آری البته که او دشمن من...
-
بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
شنبه 3 اسفند 1392 17:59
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاد در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پر زدن چلچه هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مساله و دوری عشق و سکوت تو جواب همه...
-
باز هم دلتنگی
شنبه 3 اسفند 1392 17:58
برای دوست داشتنت محتاج دیدنت نیستم ... اگر چه نگاهت آرامم می کند محتاج سخن گفتن با تو نیستم ... اگر چه صدایت دلم را می لرزاند محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم ... اگر چه برای تکیه کردن ، شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است ! دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم دوست دارم بدانی ، حتی اگر...
-
ای عشق
شنبه 3 اسفند 1392 17:57
غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی با من به جمع مردم تنها خوش آمـدی بین جماعتی که مرا سنگ می زنند می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی راه نجات از شب گیسوی دوست نیست ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی ... پایان ماجرای دل و عشق روشن است ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود منت گذاشتی به سر ما...