-
لیلا مقربی
شنبه 29 دی 1403 14:57
ادم اگر عاشق باشد برای دوست داشتنش دلیل نمی اورد چرتکه نمی اندازد حد و مرز نمی گذارد ادم اگر عاشق باشد تمام قد دل می دهد
-
نزار قبانی
شنبه 22 دی 1403 18:33
ای که چون زمستانی و من دوست دارمت دستت را از من مگیر برای بالا پوش پشمینات از بازیهای کودکانهام مترس. همیشه آرزو داشتهام روی برف، شعر بنویسم روی برف، عاشق شوم و دریابم که عاشق چگونه با آتش ِ برف میسوزد!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 دی 1403 08:09
عشق آفتابیست که بى پروا بیرون مى آید گاه از فرداى سیاهى هاى شب گاه از پشت انگشتانت که گونه هایم را نوازش میکند عشق یعنى تو و من در کوچه هاى بى نورِ این شهر عشق یعنى دستانت نُت هاى قلبم را به بازى بگیرد و تا صبح عشق بنوازد عشق بنوازد عشق بنوازد...
-
صایب تبریزی
شنبه 15 دی 1403 08:31
صبح روشن شد ، بده ساقی می چ.ن آفتاب تا به روی دولت بیدار برخیزم ز خواب فیض گردون بلند اختر بود ز اقبال عشق تاج بخشی می کند از همت دریا حباب
-
سید علی صالحی
دوشنبه 10 دی 1403 16:03
دستت را بمن بده نترس با هم خواهیم پرید حضور و حیات و حوصله ی من از تو درد و بلا و بی کسی های تو از من
-
سیسمن دانشور
شنبه 8 دی 1403 11:18
آدم ها به فراموشی محتاج ترند تا به خاطره ادم ها از خاطرات خنجر می سازند و باخنجر خاطره خط می اندازند روی همه چیز زندگی زندگی خجالت می کشد که از ذهنن بیرون بیاید بس که تن و بدن و سر و صورتش خط خطی خاطره است گاهی خاطره خطرناک ترین چیز جهان است
-
باران قیصری
چهارشنبه 5 دی 1403 10:56
کجایی ای که عمری در هوایت نشسته ام زیر باران ها هوایت که به سرم می زند اهسته خیالت را در اغوش می گیرم غرق می شوم میان خاطره و سکوت پناه بر عشق از این احوال دلم که همیشه همه چیز به تو ختم می شود
-
فرانک فرقانی
سهشنبه 4 دی 1403 16:12
من و تو ازنگاه هم شراب عشق نوشیدیم تو گشتی مست و من گشتم خراب کنج تنهایی...
-
علی صفری
دوشنبه 3 دی 1403 14:13
از زاویه اهل هنر چشم تو شعر است از زایه ی اهل نظر ، مساله سازی اغوش تو خشخاش و لبت الکل خالص همشیره ی کابل شده ای .... .وارث رازی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 دی 1403 12:20
زمستان معشوق من است مردی که حافظه ای سپید دارد و گردن بلندش را با غرور بالا می گیرد زیر برف ها به قوی زیبایی می ماند که روی دریاچه ی یخ زده ای می رقصد در آغوشش می کشم آب می شود و می ریزد انگار هیچوقت نبوده مرد مهاجری که قرار بود گرمم کند
-
فرشته رضایی
شنبه 1 دی 1403 13:06
مادرم هر شب یلدا انار دانه می کند و قصه ای عاشقانهبرایمان می گوید او نمی داند که من خود یلدای جهانم با این همه عاشقانه که در سینه دارم و هیچ چیز طولانی تر از دلتنگی من نیست و از قشنگی تو... و هیچ جیز طولانی تر از انتظار من نیست و از نبودن تو ....
-
ثریا قاسمی
شنبه 1 دی 1403 13:03
به دیدنم میایی با دوست داشتن پنهان در شعر مچاله در کاغذی پنجره ای هستم هر روز باز می شود به شوق دیدن قدم هایی که شب ها پنهان میکنی زیر سنگ ریزه ها و هرگز برای دیدنم نفرستادی
-
علیرضا اسفندیاری
چهارشنبه 28 آذر 1403 08:37
کاری با تو نداشتم گوشه دنج کافه همیشگی خلوت کرده بودم امدی قهوه ات را خوردی چشم هایت را جا گذاشتی و رفتی حالا من مانده ام با ازدحام کافه ای شلوغ با تقدیر و فال همیشگی ام چشم هایت...
-
باران قیصری
سهشنبه 27 آذر 1403 09:32
نامت در دهانم آواز در دلم عشق در سینه ام نفس در جانم زندگیست نامت جهان من تمام من است..
-
وحشی بافقی
سهشنبه 27 آذر 1403 09:31
من بودم و دل بود و کناری و فراغی این عشق کجا بود که ناگه به میان جست
-
پانته آ فوشریان
شنبه 24 آذر 1403 19:09
دوست داشتنت را دوست دارم مرا وادار می کند به ساز دنیا برقصم و اهنگش نفسهایم را ترغیب می کند امیدوارتز بالا بیاید این یعنی من با تو یشتر زنده خواهم ماند بی تو را هرگز نمیدانم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 آذر 1403 21:34
خانه دلتنگ غروبی خفه بود مثل امروز که تنگ است دلم پدرم گفت چراغ و شب از شب پر شد که گمان داشت که هست این همه درد در کمین دل ان کودک خرد اری ان روز چو میرفت کسی داشتم امدنش را باور من نمیدانستم معنی هرگز را تو چرا بازنگشتی دیگر اه ای واژه ای شوم خو نکرده است دلم با تو هنوز من پس از این همه سال چشم دارم در را ه که...
-
ُسورنا
سهشنبه 20 آذر 1403 12:29
میدانی ... شاید زیادی حالم خوب است یا لابد به سرم زده مجدد عاشقت شوم با من قدم بزن من هوای تو را نفس می کشم دست بیار به سمتم از کل دنیا دست میکشم
-
هستییا
دوشنبه 12 آذر 1403 11:09
تو را از حریم تنم بیرون نخواهم کرد حتی اگر باران بزند تو را در بخار نفسهایم برتن هیچ پنجره ای ها نخواهم کرد . نخواهم گذاشت این شیشه های مه گرفته که دیگر محرم هیچ رازی نیستند به بهانه باران تو را آرام آرام از من بربایند
-
فریبا قربان کریمی
شنبه 10 آذر 1403 19:59
شب گهواره ایست ! یادت را در خوابهای من تاب میدهد از خیال تو بر بی کرانه های تنهایی ام پناه میبرم من نفس بارانم سبکبال می بارم بر چتز آشنای چشمهایت تا اشکهایم بر شمیم بیقرار عشق بیدار کند رویای غریبانه ی دیدگانت را
-
احمد شاملو
پنجشنبه 8 آذر 1403 10:19
تواز خورشید ها آمده ای از سپیده دم ها آینه ها و ابریشم ها شادی تو بی رحم است و بزرگوار برمی خیزم چراغی در دست ، چراغی در دلم زنگار روحم را صیقل می زنم آینه ای برابر آینه ات می گذارم تا با تو ابدیتی بسازم
-
مهین رضوانی
چهارشنبه 7 آذر 1403 16:52
ببوسمت؟ حافظ بخوانم؟ قهوه دم کنم بغلت بگیرم؟ بگو چه کنم که از قال عکست بلند شوی و بیایی و دوباره روی زانوهایم بخوابی و من دوباره احساس کنم دنیا مال من است
-
علیرضا کریمی
یکشنبه 4 آذر 1403 07:31
هنوز هم کلی عشق ته دام مانده است که هر روز با لهجه ی شعر نثار چشم هایت کنم و کلی بهانه هی دوستت دارم که با زبان بوسه با بند بند آغوشت به گفتگو بنشینم
-
عرفان پاکزاد
شنبه 3 آذر 1403 15:59
بوی لعنت شده ات روی تنم جا مانده یا نه بر بوی تنت این بدنم جا مانده غربتی داده به من محنت دوری که مپرس کنج آغوش تو گویی وطنم جامانده هی نگو بعد تو ان ادم سابق بشوم مزه سیب لبت در دهنم جامانده ما شدنحادثه ای نیست که از یاد رود تو ندیدی که چه چیزی ز منم جا مانده دود و خاکستر در باد و دم گرم شما یادگاری که از آتش زدنم جا...
-
طاهره بیاتی
شنبه 3 آذر 1403 08:42
گاهی دوست داشتن یک نفر تمام انگیزه های گذراندن روزمرگی هایت می شود دلیل محکم تری برای نفس کشیدن و شادی پر رنگ تری برای خندیدن دوست داشتن یک نفر گاهی می شود مثل خورشید در قلب آسمان می تابد و زندگیت را گرم و گرم تر می کند
-
نازنین عابدین پور
پنجشنبه 1 آذر 1403 11:23
وقتی نباشی تحمل تنهایی کار ساده ای نیست چون تنهایی قبل ازتو یا تنهایی بعد از تو زمین تا آسمان فرق می کند
-
خواننده علی زند وکیل
چهارشنبه 30 آبان 1403 08:57
تو آن غمی که خون چکیده در جامت جهنمی ست میان قلب آرامت مرا مبر به سرزمین بدنامت به گوشه ی سکوت بی سرانجامت تو آن غمی که خنده بر لبت داری به صورتت نقاب معرفت داری به جز بغض بگو چه در دلت داری بی عشق چگونه امنیت داری ای بی خبر از حال من خون میچکد از بال من به قلب خود بدهکارم چه حال ناخوشی دارم آه ای دل دلگیر من ای آه...
-
علی سید صالحی
سهشنبه 29 آبان 1403 14:54
نه خواب دارم ، نه بیداری گرفتارم به یک بیحسی مطلق که نه دلتنگ میشوم و نه میتوانم دلم را بردارم و بروم از دیارِ دوست داشتنت قرار است ، از این پس تمام لحظات بودنم خلاصه شوند در نبودنت به قیمت "مرگِ تدریجیِ تمامِ احساساتِ من."
-
مریم عامری
دوشنبه 28 آبان 1403 15:20
مانده ام چشم به راه در گذرگاه دلم... که تو نزدیک شوی چند قدم مانده به دیدار.... دلم میلرزد نکند سرخی این عشق نتواند که ز ما دور کند زردی این پاییز را .. نکند دل بدهی بر دل این فصل خزان نکند رد بشوی بگذری از اینهمه تاب و تب من عطشم را بسپاری به تن سرد زمین و مرا دفن کنی زیر آوار همان زردی ها زیر سمفوی غمگین صدای خش خش...
-
فروغ فرخزاد
یکشنبه 27 آبان 1403 14:52
افسوس! من با تمام خاطره هایم از خون، که جز حماسه ی خونین نمی سرود و از غرور، غروری که هیچگاه خود را چنین حقیر نمی زیست در انتهای فرصت خود ایستاده ام و گوش می کنم: نه صدایی! و خیره می شوم: نه ز یک برگ جنبشی! و نام من که نفس آن همه پاکی بود دیگر غبار مقبره ها را هم بر هم نمی زند.